جدول کلمات

جدول عددی پرطرفدار

جدول محاسبات نجومی

جدول پرطرفدار

جدولی از جداول اعداد

جدپیامبر

<hr> مترادف جدید : اخیر، تازه، طری، موخر، نو، نوین <hr> متضاد جدید : قدیم <hr> برابر پارسی : تازه، نو، نوباوه، نوین

مترادف جدید : اخیر، تازه، طری، موخر، نو، نوین متضاد جدید : قدیم برابر پارسی : تازه، نو، نوباوه، نوین

جدید

جدید اذری

جدید انگلیسی

جدید ترکی

جدید و امروزی

جدید و تازه

جدید و تازه ترکی

جدید و مدرن

جدید و نو

جدید و نوین

جدید یا تازه

جدید یا نو

جدیدالبناء

جدیدترین فیلم برادپیت در ژانر جنگی

جدیر

<hr> مترادف جذاب : فریبنده، گیرا، تودل برو، دلربا، زیبا، ملیح، خوشایند، دلپذیر، دلکش <hr> برابر پارسی : گیرا، دلربا، فریبا، فریبنده

مترادف جذاب : فریبنده، گیرا، تودل برو، دلربا، زیبا، ملیح، خوشایند، دلپذیر، دلکش برابر پارسی : گیرا، دلربا، فریبا، فریبنده

جذاب

جذاب و جالب

جذاب و دلربا

جذاب و فریبنده

جذاب یا جالب

<hr> مترادف جذابیت : دلربایی، گیرایی، ملاحت <hr> برابر پارسی : گیرایی، گیرایش

مترادف جذابیت : دلربایی، گیرایی، ملاحت برابر پارسی : گیرایی، گیرایش

جذابیت

جذابیت یک فرد که می تواند در مردم نفوذ کند و انان را به شور وادار کند

جذاذ

<hr> مترادف جذام : آکله، ابرص، خوره <hr> برابر پارسی : خوره

مترادف جذام : آکله، ابرص، خوره برابر پارسی : خوره

جذام

<hr> مترادف جذب : انجذاب، جاذبه، ربایش، کشش <hr> برابر پارسی : ربایش، کشش، گیرش

مترادف جذب : انجذاب، جاذبه، ربایش، کشش برابر پارسی : ربایش، کشش، گیرش

جذب

جذب کننده اب

جذر عدد 289

جذر عدد شانزده

جذع

جذوه

<hr> مترادف جر : اوقات تلخی، عصبانیت، لج، پاره، دریدگی، بهانه، دبه | جدال، دعوا، کشمکش <hr> متضاد جر : صلح <hr> برابر پارسی : کشیدگی

مترادف جر : اوقات تلخی، عصبانیت، لج، پاره، دریدگی، بهانه، دبه | جدال، دعوا، کشمکش متضاد جر : صلح برابر پارسی : کشیدگی

جر

<hr> مترادف جرات : بی باکی، بی پروایی، تهور، جربزه، جسارت، دلیری، زهره، شهامت، عرضه، گستاخی، وثبه <hr> برابر پارسی : گستاخی، یارا

مترادف جرات : بی باکی، بی پروایی، تهور، جربزه، جسارت، دلیری، زهره، شهامت، عرضه، گستاخی، وثبه برابر پارسی : گستاخی، یارا

جرات

جرات و توان داشتن

<hr> مترادف جراحت : جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه <hr> برابر پارسی : زخم، ریش، ناسور

مترادف جراحت : جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه برابر پارسی : زخم، ریش، ناسور

جراحت

جرار

<hr> مترادف جرب : اگزما، سودا، گر، گری

مترادف جرب : اگزما، سودا، گر، گری

جرب

<hr> مترادف جربزه : جرئت، شهامت، قابلیت، شایستگی، لیاقت، زیرکی <hr> برابر پارسی : زیرک، شایسته، توانا، زيرکی

مترادف جربزه : جرئت، شهامت، قابلیت، شایستگی، لیاقت، زیرکی برابر پارسی : زیرک، شایسته، توانا، زيرکی

جربزه

<hr> مترادف جرثومه : اصل، جرثوم، ریشه، مایه، انگل، میکرب <hr> برابر پارسی : مایه، ریشه، بن مایه، بن

مترادف جرثومه : اصل، جرثوم، ریشه، مایه، انگل، میکرب برابر پارسی : مایه، ریشه، بن مایه، بن

جرثومه

جرثومه حیات

<hr> مترادف جرح : جریحه، خستن، ضرب، پس زدن، رد <hr> برابر پارسی : زخم

مترادف جرح : جریحه، خستن، ضرب، پس زدن، رد برابر پارسی : زخم

واژه های حرف "ج" - جدول کلمات