جدول کلمات

جوی اب

جوی تخلیه اب

جوی خون

جوی ها

جوی و نهر

جوی یا مراد یا کام

جویای اب

جویبارها

جویدن دوباره غذای معده در حیوانات

جویدنــی بی پایان

جویدنی تمام نشدنی

جوینده شکار

جوینده عدالت

<hr> مترادف جگر : ریه، شش، کبد، عزیز، نازنین، دلاوری، دلیری، شجاعت

مترادف جگر : ریه، شش، کبد، عزیز، نازنین، دلاوری، دلیری، شجاعت

جگر

جگر تفته

جیاب

جیاع

<hr> مترادف جیب بر : دزد، سارق، طرار، کیسه بر

مترادف جیب بر : دزد، سارق، طرار، کیسه بر

جیب بر

جیب بری

جیبوتی

<hr> مترادف جیحون : جو، رود، رودخانه، نهر <hr> برابر پارسی : آمودریا

مترادف جیحون : جو، رود، رودخانه، نهر برابر پارسی : آمودریا

جیحون

جیحون قدیم

<hr> مترادف جید : بی آمیغ، خوب، خوش خیم، نیک، نیکو <hr> متضاد جید : بد، نکوهیده

مترادف جید : بی آمیغ، خوب، خوش خیم، نیک، نیکو متضاد جید : بد، نکوهیده

جید

جیران یا مارال

جیره مقرر

جیره و مقرری

جیره و مواجب

جیره و یومیه

جیرو

<hr> مترادف جیش : ادرار، بول، پیشاب | ارتش، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر

مترادف جیش : ادرار، بول، پیشاب | ارتش، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر

جیش

<hr> مترادف جیغ : داد، دادوبیداد، زوزه، شیون، شیهه، صیحه، غریو، فریاد

مترادف جیغ : داد، دادوبیداد، زوزه، شیون، شیهه، صیحه، غریو، فریاد

جیغ

<hr> مترادف جیفه : مردار، میته، لاشه

مترادف جیفه : مردار، میته، لاشه

جیفه

<hr> مترادف جیوه : زیبق، سیماب

مترادف جیوه : زیبق، سیماب

واژه های حرف "ج" - جدول کلمات