<hr> مترادف چپو : تاراج، چپاول، غارت، لاش، نهب، یغما

مترادف چپو : تاراج، چپاول، غارت، لاش، نهب، یغما

چپو

چپکن

چچ

<hr> مترادف چک : تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده، برات، حواله، صک، چانه، چکه، بنچاق، سند، قباله، معدوم، نابود

مترادف چک : تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده، برات، حواله، صک، چانه، چکه، بنچاق، سند، قباله، معدوم، نابود

چک

چک و سیلی

چک یا تو گوشی

چک یا سیلی

<hr> مترادف چکاد : تارک، سر، فرق سر، هباک، ذروه، راس، قله، پیشانی، جبهه، جنه، سپر

مترادف چکاد : تارک، سر، فرق سر، هباک، ذروه، راس، قله، پیشانی، جبهه، جنه، سپر

چکاد

<hr> مترادف چکامه : ترانه، چامه، شعر، قصیده

مترادف چکامه : ترانه، چامه، شعر، قصیده

چکامه

<hr> مترادف چکامه سرا : ترانه سرا، تصنیف سرا، شاعر، غزل سرا، چکامه گو

مترادف چکامه سرا : ترانه سرا، تصنیف سرا، شاعر، غزل سرا، چکامه گو

چکامه سرا

<hr> مترادف چکاوک : جل، چکاو، چکانه، چکاوه، سرخاب، مرغابی، هوژه

مترادف چکاوک : جل، چکاو، چکانه، چکاوه، سرخاب، مرغابی، هوژه

چکاوک

<hr> مترادف چکش : مطرقه

چکش

چکش بزرگ

چکش سنگین

<hr> مترادف چکه : تراب، جرعه، قطره، قلپ، تراوش، تراویده، رشحه، ریزش، چک، چکانه، نشت

مترادف چکه : تراب، جرعه، قطره، قلپ، تراوش، تراویده، رشحه، ریزش، چک، چکانه، نشت

چکه

چکیدن اب

چکیدن و ترشح کردن

<hr> مترادف چگونه : چسان، چطور، به چه طریق، به چه نحو

مترادف چگونه : چسان، چطور، به چه طریق، به چه نحو

چگونه

<hr> مترادف چگونگی : چونی، کیفیت، وضعیت، حالت <hr> متضاد چگونگی : چندی

مترادف چگونگی : چونی، کیفیت، وضعیت، حالت متضاد چگونگی : چندی

چگونگی

چگونگی انجام گرفتن یک کار

چگونگی انجام گرفتن یک کار یا فرایند و جریان

چیت

چیدن غله

چیدن محصول

چیدن محصول مزارع

چیر

<hr> مترادف چیره دست : بامهارت، چالاک، چست، زبردست، ماهر <hr> متضاد چیره دست : چلمن، دست وپاچلفتی

مترادف چیره دست : بامهارت، چالاک، چست، زبردست، ماهر متضاد چیره دست : چلمن، دست وپاچلفتی

چیره دست

چیره دست و ورزیده

<hr> مترادف چیره شدن : فایق آمدن، پیروز شدن، مستولی شدن، تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن <hr> متضاد چیره شدن : مغلوب شدن

مترادف چیره شدن : فایق آمدن، پیروز شدن، مستولی شدن، تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن متضاد چیره شدن : مغلوب شدن

چیره شدن

چیره شده

چیره شونده

<hr> مترادف چیرگی : استیلا، پیروزی، تسلط، سلطه، سیطره، ظفر، غلبه

مترادف چیرگی : استیلا، پیروزی، تسلط، سلطه، سیطره، ظفر، غلبه

چیرگی

چیرگی یا برتری

<hr> مترادف چیز : جسم، چی، شی، موجود

مترادف چیز : جسم، چی، شی، موجود

واژه های حرف "چ" - جدول کلمات