گسترش دادن

گسترش یافتن

گستره ابی پهناور

گستره بزرگ ابی

گسیختگی پوسته زمین

گسیل کردن

گش

گشاد شدن رگهای وریدی

گشاد و فراخ

<hr> مترادف گشاده : رحب، فراخ، گشاد، مبسوط، منبسط، وسیع، باز، مفتوح <hr> متضاد گشاده : بسته

مترادف گشاده : رحب، فراخ، گشاد، مبسوط، منبسط، وسیع، باز، مفتوح متضاد گشاده : بسته

گشاده

<hr> مترادف گشاده رو : بانشاط، بشاش، تازه رو، خندان، خوش خلق، خوشرو <hr> متضاد گشاده رو : بدخو، گرفته

مترادف گشاده رو : بانشاط، بشاش، تازه رو، خندان، خوش خلق، خوشرو متضاد گشاده رو : بدخو، گرفته

گشاده رو

گشاده و عریض

گشاده و فراخ

<hr> مترادف گشادگی : فراخی، گنجایش، وسعت

مترادف گشادگی : فراخی، گنجایش، وسعت

گشادگی

گشادگی بین دو کوه

گشادگی خاطر

گشادگی رگ های پا

گشادگی میان دو کوه

گشادگی و وسعت

گشادگی یا دامنه

گشادگی یا مساحت

گشادگی یا پهنا

گشادی رگ های پا

گشادی و فراخی روزی

<hr> مترادف گشایش : افتتاح، باز، سعه، فرج، تسخیر، فتح، حل <hr> متضاد گشایش : انسداد

مترادف گشایش : افتتاح، باز، سعه، فرج، تسخیر، فتح، حل متضاد گشایش : انسداد

گشایش

گشایش در کار

گشایش دهنده

گشاینده

گشاینده یا فتح کننده

<hr> مترادف گشتن : پرسه زدن، چرخیدن، دورزدن، سیاحت کردن، سیر کردن، طواف، گردش کردن، گردش، تبدیل شدن، گردیدن

مترادف گشتن : پرسه زدن، چرخیدن، دورزدن، سیاحت کردن، سیر کردن، طواف، گردش کردن، گردش، تبدیل شدن، گردیدن

گشتن

گشتن یا کاوش

گشنیز کوهی

گشودن معما

گشودنش کلید مخصوص می خواهذ

<hr> مترادف گشوده : باز، مفتوح، وا، گشاده، منبسط

مترادف گشوده : باز، مفتوح، وا، گشاده، منبسط

گشوده

گشوده و باز

گشوده وحل

گــذرگاه مصنوعی بــرای جریان اب

گــرده قــارچ

گفت تازی

گفت و گوی خودمانی

گفت و گوی شکوه امیز

گفت وگوی تلفنی

<hr> مترادف گفتار : بیان، تکلم، سخن، عرض، کلام، گفتمان، گفت، مثل، نطق، واج <hr> متضاد گفتار : شنیدار

مترادف گفتار : بیان، تکلم، سخن، عرض، کلام، گفتمان، گفت، مثل، نطق، واج متضاد گفتار : شنیدار

واژه های حرف "گ" - جدول کلمات