اعطیه

<hr> مترادف اعظام : اکرام، بزرگداشت، تبجیل، تجلیل، تکریم <hr> متضاد اعظام : خوارداشت

مترادف اعظام : اکرام، بزرگداشت، تبجیل، تجلیل، تکریم متضاد اعظام : خوارداشت

اعظام

<hr> برابر پارسی : نخست، بزرگ

برابر پارسی : نخست، بزرگ

اعظم

<hr> مترادف اعقاب : بازماندگان، خانواده، خویشان، دودمان، سلاله، طایفه، قبیله، قوم <hr> برابر پارسی : بازمانگان، فرزندان، نوادگان

مترادف اعقاب : بازماندگان، خانواده، خویشان، دودمان، سلاله، طایفه، قبیله، قوم برابر پارسی : بازمانگان، فرزندان، نوادگان

اعقاب

<hr> برابر پارسی : برتر، بلند، بهتر، والاتر

برابر پارسی : برتر، بلند، بهتر، والاتر

اعلاء

اعلاق

اعلال

<hr> مترادف اعلام : آگاهانیدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن <hr> برابر پارسی : ابراز، آگاه، آگاهی، آگاه کردن، شناسایی دادن، آگاهی دادن

مترادف اعلام : آگاهانیدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن برابر پارسی : ابراز، آگاه، آگاهی، آگاه کردن، شناسایی دادن، آگاهی دادن

اعلام

<hr> مترادف اعلامیه : آگهی، اطلاعیه، بیانیه <hr> برابر پارسی : آگاهی نامه، بانگنامه، پخشنامه، جارنامه

مترادف اعلامیه : آگهی، اطلاعیه، بیانیه برابر پارسی : آگاهی نامه، بانگنامه، پخشنامه، جارنامه

اعلامیه

اعلامیه حقوق بشر

<hr> برابر پارسی : آگهی، آشکارکردن، آگاهانیدن

برابر پارسی : آگهی، آشکارکردن، آگاهانیدن

اعلان

اعلی

اعم

اعماء

اعمار

<hr> برابر پارسی : ژرفاهای

اعماق

<hr> مترادف اعمال : اجرا، انجام <hr> برابر پارسی : کارها، بکار بردن، انجام

مترادف اعمال : اجرا، انجام برابر پارسی : کارها، بکار بردن، انجام

اعمال

اعمش

<hr> مترادف اعمی : بی چشم، روشندل، کور، نابینا <hr> متضاد اعمی : بینا

مترادف اعمی : بی چشم، روشندل، کور، نابینا متضاد اعمی : بینا

اعمی

اعنات

اعناق

اعنق

<hr> برابر پارسی : یاران، پشتیبان

برابر پارسی : یاران، پشتیبان

اعوان

<hr> مترادف اعوج : کج، کژ، ناراست، بداخلاق، بدخلق، بدخو <hr> متضاد اعوج : راست

مترادف اعوج : کج، کژ، ناراست، بداخلاق، بدخلق، بدخو متضاد اعوج : راست

اعوج

<hr> مترادف اعوجاج : انحنا، پیچیدگی، کجی، کژی، نادرستی، ناراستی <hr> برابر پارسی : کژیدن، کژگرایی

مترادف اعوجاج : انحنا، پیچیدگی، کجی، کژی، نادرستی، ناراستی برابر پارسی : کژیدن، کژگرایی

اعوجاج

اعور

اعیاء

<hr> برابر پارسی : جشن ها

اعیاد

<hr> مترادف اعیان : اغنیا، ثروتمندان، دولتمندان، اشراف، معاریف، نجبا، نخبگان، اموال غیرمنقول، زمین <hr> برابر پارسی : بزرگان، توانگران، مهان

مترادف اعیان : اغنیا، ثروتمندان، دولتمندان، اشراف، معاریف، نجبا، نخبگان، اموال غیرمنقول، زمین برابر پارسی : بزرگان، توانگران، مهان

اعیان

اعین

<hr> مترادف اغا : ( آغا ) خادم، خصی، خواجه، بی بی، بیگم، خاتون، زن، زوجه <hr> متضاد اغا : ( آغا ) آقا، ارباب <hr> برابر پارسی : ( آغا ) بانو، بی خایه، زن

مترادف اغا : ( آغا ) خادم، خصی، خواجه، بی بی، بیگم، خاتون، زن، زوجه متضاد اغا : ( آغا ) آقا، ارباب برابر پارسی : ( آغا ) بانو، بی خایه، زن

اغا

اغاثه

<hr> برابر پارسی : ( آغاجی ) پرده دار، پیام رسان

برابر پارسی : ( آغاجی ) پرده دار، پیام رسان

اغاجی

اغار

اغاردن

اغاره

اغاری

اغارید

اغاریدن

<hr> مترادف اغاز : ( آغاز ) ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست <hr> متضاد اغاز : ( آغاز ) پایان

مترادف اغاز : ( آغاز ) ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست متضاد اغاز : ( آغاز ) پایان

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین