تخاریب

<hr> مترادف تخاصم : تعرض، جنگ، دشمنی، ستیز، عداوت، عناد، باهم جنگیدن، باهم عداوت ورزیدن، باهم دشمن شدن <hr> متضاد تخاصم : دوستی

مترادف تخاصم : تعرض، جنگ، دشمنی، ستیز، عداوت، عناد، باهم جنگیدن، باهم عداوت ورزیدن، باهم دشمن شدن متضاد تخاصم : دوستی

تخاصم

تخاطب

تخاقوی ئیل

تخالط

<hr> مترادف تخالف : تضاد، تناقض، خلاف، مخالفت، مخالفت ورزیدن <hr> متضاد تخالف : توافق

مترادف تخالف : تضاد، تناقض، خلاف، مخالفت، مخالفت ورزیدن متضاد تخالف : توافق

تخالف

تخبط

تخبیر

<hr> مترادف تخت : اریکه، اورنگ، پات، پیشگاه، سریر، عرش، کرسی، مسند، تختگاه، سلطنت گاه، مرکزحکومت، مقر شاه، صاف، مستوی، مسطح، هموار، کف کفش قسمت زیرین کفش، تخت خواب، اسوده، راحت

مترادف تخت : اریکه، اورنگ، پات، پیشگاه، سریر، عرش، کرسی، مسند، تختگاه، سلطنت گاه، مرکزحکومت، مقر شاه، صاف، مستوی، مسطح، هموار، کف کفش قسمت زیرین کفش، تخت خواب، اسوده، راحت

تخت

تخت اردشیر

تخت به تخت

تخت خام

تخت خواب

<hr> مترادف تخت روان : عماری، کجاوه، محمل، هودج

مترادف تخت روان : عماری، کجاوه، محمل، هودج

تخت روان

تخت شدن

تخت طاقدیس

تخت گاه

تخت گیر

<hr> مترادف تختخواب : بستر، تخت، رختخواب

مترادف تختخواب : بستر، تخت، رختخواب

تختخواب

<hr> مترادف تخته : چوب، لوح، صفحه، ورق، طاقه، عدد، قطعه، تابوت

مترادف تخته : چوب، لوح، صفحه، ورق، طاقه، عدد، قطعه، تابوت

تخته

تخته بند

تخته زر

تخته سنگ

<hr> مترادف تخته سیاه : تابلو

مترادف تخته سیاه : تابلو

تخته سیاه

تخته شدن

تخته شنا

تخته قاپو

تخته نرد

تخته پاک کن

تخته پوست

تخته پوست انداز

تخته کردن

تخته کلاه

تخته گاز

تختگاه

تخجم

تخجیل

<hr> مترادف تخدیر : بی حس، سست، کرخ، کرخت، بی حس کردن، سست کردن، کرخت کردن

مترادف تخدیر : بی حس، سست، کرخ، کرخت، بی حس کردن، سست کردن، کرخت کردن

تخدیر

تخدیش

<hr> مترادف تخریب : انهدام، خرابی، ویران سازی، خرابکاری <hr> متضاد تخریب : آبادسازی، تعمیر <hr> برابر پارسی : ویران، زیر و رو، نابود، ویران کردن، درهم کوبیدن

مترادف تخریب : انهدام، خرابی، ویران سازی، خرابکاری متضاد تخریب : آبادسازی، تعمیر برابر پارسی : ویران، زیر و رو، نابود، ویران کردن، درهم کوبیدن

تخریب

تخریج

تخریق

<hr> مترادف تخس : خودسر، سرکش، لجوج، نافرمان، یک دنده <hr> متضاد تخس : حرف شنو

مترادف تخس : خودسر، سرکش، لجوج، نافرمان، یک دنده متضاد تخس : حرف شنو

واژه های حرف "ت" - فرهنگ معین