ترشی

ترشیح

<hr> مترادف ترصد : انتظار، چشم داشت، پاس، مراقبت، نگهبانی، کمین، انتظارکشیدن، مراقب بودن

مترادف ترصد : انتظار، چشم داشت، پاس، مراقبت، نگهبانی، کمین، انتظارکشیدن، مراقب بودن

ترصد

<hr> مترادف ترصیع : جواهرنشانی، جواهرنشان کردن، به جواهر آراستن، آمودن

مترادف ترصیع : جواهرنشانی، جواهرنشان کردن، به جواهر آراستن، آمودن

ترصیع

ترصیف

ترضیه

<hr> مترادف ترعه : آبراهه، آبراه، کانال

مترادف ترعه : آبراهه، آبراه، کانال

ترعه

<hr> مترادف ترعیب : تخویف، تهدید، وعید، ترساندن، هراساندن <hr> متضاد ترعیب : تشویق، تهییج

مترادف ترعیب : تخویف، تهدید، وعید، ترساندن، هراساندن متضاد ترعیب : تشویق، تهییج

ترعیب

ترغ

ترغده

ترغو

<hr> مترادف ترغیب : انگیزش، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق، تحریص، راغب ساختن <hr> برابر پارسی : انگیزش، برانگیختن

مترادف ترغیب : انگیزش، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق، تحریص، راغب ساختن برابر پارسی : انگیزش، برانگیختن

ترغیب

ترف

ترف با

<hr> مترادف ترفع : برتری جستن، خودرا برتر پنداشتن، خود را برتر گرفتن، برتری داشتن، برتر بودن، سر بودن

مترادف ترفع : برتری جستن، خودرا برتر پنداشتن، خود را برتر گرفتن، برتری داشتن، برتر بودن، سر بودن

ترفع

ترفق

ترفنج

<hr> مترادف ترفند : تزویر، چاره، حیله، دروغ، شعبده، فریب، مکر، سخن بیهوده، محال

مترادف ترفند : تزویر، چاره، حیله، دروغ، شعبده، فریب، مکر، سخن بیهوده، محال

ترفند

<hr> مترادف ترفه : آسایش، تن آسانی، آسودن، رفاه، رفاه زدگی، اسایش داشتن، آسوده بودن، در رفاه بودن

مترادف ترفه : آسایش، تن آسانی، آسودن، رفاه، رفاه زدگی، اسایش داشتن، آسوده بودن، در رفاه بودن

ترفه

<hr> مترادف ترفیع : ارتقا، برکشی، پیشرفت، ترقی <hr> برابر پارسی : بالا بردن، برکشیدن، پایه دادن

مترادف ترفیع : ارتقا، برکشی، پیشرفت، ترقی برابر پارسی : بالا بردن، برکشیدن، پایه دادن

ترفیع

<hr> مترادف ترفیه : آسایش، رفاه

مترادف ترفیه : آسایش، رفاه

ترفیه

<hr> مترادف ترقب : انتظار، چشم داشت، پاسداری، ترصد، دیده بانی، مراقبت

مترادف ترقب : انتظار، چشم داشت، پاسداری، ترصد، دیده بانی، مراقبت

ترقب

<hr> مترادف ترقص : دست افشانی، پای کوبی، رقص، به رقص آمدن، پایکوبی کردن، دست افشانی کردن، رقص کردن

مترادف ترقص : دست افشانی، پای کوبی، رقص، به رقص آمدن، پایکوبی کردن، دست افشانی کردن، رقص کردن

ترقص

<hr> برابر پارسی : تراکه

ترقه

<hr> مترادف ترقوه : آخرک، چنبر <hr> برابر پارسی : چنبر

مترادف ترقوه : آخرک، چنبر برابر پارسی : چنبر

ترقوه

<hr> مترادف ترقی : ارتقا، اعتلا، پیشرفت، پیشروی، ترفیع، تعالی ، رونق، توسعه ، رشد، برکشی <hr> متضاد ترقی : تنزل، پسرفت <hr> برابر پارسی : پیشرفت، بالا رفتن، پیش رفت، خیزش

مترادف ترقی : ارتقا، اعتلا، پیشرفت، پیشروی، ترفیع، تعالی ، رونق، توسعه ، رشد، برکشی متضاد ترقی : تنزل، پسرفت برابر پارسی : پیشرفت، بالا رفتن، پیش رفت، خیزش

ترقی

ترقیح

ترقیع

<hr> مترادف ترقیم : تحریر، کتابت، نگارش، نگاشتن، نوشتن <hr> متضاد ترقیم : تقریر

مترادف ترقیم : تحریر، کتابت، نگارش، نگاشتن، نوشتن متضاد ترقیم : تقریر

ترقیم

ترلک

<hr> برابر پارسی : دوره، دورک

برابر پارسی : دوره، دورک

ترم

<hr> مترادف ترمز : مهار، آلت بازدارنده، سد، مانع <hr> برابر پارسی : برمان

مترادف ترمز : مهار، آلت بازدارنده، سد، مانع برابر پارسی : برمان

ترمز

ترمزاج

<hr> مترادف ترمه : پارچه ابریشمین گل وبوته دار

مترادف ترمه : پارچه ابریشمین گل وبوته دار

ترمه

ترمودینامیک

ترموستات

<hr> مترادف ترمومتر : حرارت سنج، دماسنج، گرماسنج، میزان الحراره <hr> برابر پارسی : گرما سنج

مترادف ترمومتر : حرارت سنج، دماسنج، گرماسنج، میزان الحراره برابر پارسی : گرما سنج

ترمومتر

<hr> مترادف ترمیم : اصلاح، جبران، بازسازی، تعمیر، مرمت ، اصلاح کردن، مرمت کردن <hr> متضاد ترمیم : تخریب <hr> برابر پارسی : بازسازی، نوسازی، دوباه سازی

مترادف ترمیم : اصلاح، جبران، بازسازی، تعمیر، مرمت ، اصلاح کردن، مرمت کردن متضاد ترمیم : تخریب برابر پارسی : بازسازی، نوسازی، دوباه سازی

ترمیم

<hr> برابر پارسی : پایانه

ترمینال

<hr> مترادف ترن : قطار <hr> برابر پارسی : بارکش

مترادف ترن : قطار برابر پارسی : بارکش

ترن

ترنا

ترناس

ترنانه

<hr> مترادف ترنج : بالنگ، طرح چهارگوشه، طرح گل وبوته دار، طرح اسلیمی قالی و <hr> برابر پارسی : تُرَنگ

مترادف ترنج : بالنگ، طرح چهارگوشه، طرح گل وبوته دار، طرح اسلیمی قالی و برابر پارسی : تُرَنگ

ترنج

ترنجبین

ترنجیدن

ترنجیده

<hr> مترادف ترنم : زمزمه، سرایش، نجوا، آواز، نغمه <hr> برابر پارسی : خوش خوانی، ترانه خوانی، آوازخوانی

مترادف ترنم : زمزمه، سرایش، نجوا، آواز، نغمه برابر پارسی : خوش خوانی، ترانه خوانی، آوازخوانی

واژه های حرف "ت" - فرهنگ معین