دوستاق بان

<hr> مترادف دوستدار : حبیب، خاطرخواه، دوست، رفیق، عاشق، محب، یار

مترادف دوستدار : حبیب، خاطرخواه، دوست، رفیق، عاشق، محب، یار

دوستدار

دوستکام

دوستکامی

دوستگان

دوسره

دوسنده

دوسیدن

<hr> مترادف دوسیه : پرونده، پوشه <hr> برابر پارسی : گواهی، دبیزه

مترادف دوسیه : پرونده، پوشه برابر پارسی : گواهی، دبیزه

دوسیه

<hr> مترادف دوش : دوشین، دیشب، شب گذشته، شانه، کتف، کول، منکب، حمام، آب پاش <hr> متضاد دوش : امشب <hr> برابر پارسی : آبپاش

مترادف دوش : دوشین، دیشب، شب گذشته، شانه، کتف، کول، منکب، حمام، آب پاش متضاد دوش : امشب برابر پارسی : آبپاش

دوش

دوشا

دوشاب

دوشس

دوشنبه

دوشه

دوشک

دوشیدن

<hr> مترادف دوشیزه : باکره، بتول، بکر، عذرا

مترادف دوشیزه : باکره، بتول، بکر، عذرا

دوشیزه

<hr> مترادف دوشین : دوش، دیشب <hr> متضاد دوشین : امشب

مترادف دوشین : دوش، دیشب متضاد دوشین : امشب

دوشین

دوغ

دوغاب

دوغبا

دوغو

<hr> مترادف دوقلو : توامان، جنابه <hr> برابر پارسی : توامان، همایند، همزاد

مترادف دوقلو : توامان، جنابه برابر پارسی : توامان، همایند، همزاد

دوقلو

<hr> برابر پارسی : کشور ها، فرمدارها، کشورها

برابر پارسی : کشور ها، فرمدارها، کشورها

دول

دولاب

<hr> مترادف دولت : اقبال، بخت، طالع، تمکن، تمول، ثروت، مکنت، هستی، حکومت، کابینه <hr> متضاد دولت : نکبت <hr> برابر پارسی : فرمانروا، کشوردار

مترادف دولت : اقبال، بخت، طالع، تمکن، تمول، ثروت، مکنت، هستی، حکومت، کابینه متضاد دولت : نکبت برابر پارسی : فرمانروا، کشوردار

دولت

دولتخواه

<hr> مترادف دولتمند : اعیان، پولدار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتیار، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم <hr> متضاد دولتمند : بی چیز، فقیر، ندار <hr> برابر پارسی : توانگر

مترادف دولتمند : اعیان، پولدار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتیار، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم متضاد دولتمند : بی چیز، فقیر، ندار برابر پارسی : توانگر

دولتمند

<hr> برابر پارسی : فرمانروایی

برابر پارسی : فرمانروایی

دولتی

دولچه

دولک

<hr> برابر پارسی : دوم اینکه

برابر پارسی : دوم اینکه

دوما

دومان

دومیخ

دومینو

<hr> مترادف دون : جلب، پست، حقیر، خسیس، دنی، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، وضیع، بدون، سوا، غیر، پایین، تحت ، با، بالا، فوق <hr> متضاد دون : شریف <hr> برابر پارسی : پست، فرومایه، ناکس

مترادف دون : جلب، پست، حقیر، خسیس، دنی، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، وضیع، بدون، سوا، غیر، پایین، تحت ، با، بالا، فوق متضاد دون : شریف برابر پارسی : پست، فرومایه، ناکس

دون

دونگ

دوومیدانی

دوپینگ

دوپیکر

دوچرخه

دوک

دوکارد

دوگانه

دوگاه

دوی

<hr> مترادف دویدن : پویه، خرامیدن، خیز، دوندگی، شتافتن، تاختن

مترادف دویدن : پویه، خرامیدن، خیز، دوندگی، شتافتن، تاختن

واژه های حرف "د" - فرهنگ معین