<hr> مترادف سنبله : خوشه، سنبلچه، شهریورماه

مترادف سنبله : خوشه، سنبلچه، شهریورماه

سنبله

سنبه

سنبوت

سنبوسه

سنبک

سنبیدن

<hr> مترادف سنت : آداب، آیین، رسم، رسوم، عرف، مذهب، راه، روش، سیره، ختنه، ختنه سوران، تسنن، سنی <hr> متضاد سنت : شیعه <hr> برابر پارسی : روش، شیوه، نهاد، آیین، ایستار، تراداد

مترادف سنت : آداب، آیین، رسم، رسوم، عرف، مذهب، راه، روش، سیره، ختنه، ختنه سوران، تسنن، سنی متضاد سنت : شیعه برابر پارسی : روش، شیوه، نهاد، آیین، ایستار، تراداد

سنت

سنت کردن

<hr> مترادف سنتز : هم نهاد، هم نهاده ، آنتی تز <hr> متضاد سنتز : تز

مترادف سنتز : هم نهاد، هم نهاده ، آنتی تز متضاد سنتز : تز

سنتز

سنتو

سنتور

<hr> مترادف سنتی : قدیمی، کهن ، آئینی، عرفی، معمول <hr> متضاد سنتی : مدرن، نوین

مترادف سنتی : قدیمی، کهن ، آئینی، عرفی، معمول متضاد سنتی : مدرن، نوین

سنتی

<hr> مترادف سنج : سنجه، کیل، وزن، وزنه

مترادف سنج : سنجه، کیل، وزن، وزنه

سنج

سنجاب

<hr> مترادف سنجاق : سوزن ته گرد، لوا، علم، رایت، بیرق، ولایت

مترادف سنجاق : سوزن ته گرد، لوا، علم، رایت، بیرق، ولایت

سنجاق

سنجاق قفلی

سنجاقک

سنجد

سنجر

<hr> مترادف سنجش : اندازه گیری، پیمایش، تخمین، توزین، سنجیدن، قیاس، مقابله، مقایسه، ارزیابی

مترادف سنجش : اندازه گیری، پیمایش، تخمین، توزین، سنجیدن، قیاس، مقابله، مقایسه، ارزیابی

سنجش

سنجق

<hr> مترادف سنجه : معیار، وزنه

مترادف سنجه : معیار، وزنه

سنجه

<hr> مترادف سنجیدن : مقایسه کردن، سبک سنگین کردن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن، اندازه گرفتن، اندازه گیری کردن، پیمودن، وزن کردن، توزین کردن

مترادف سنجیدن : مقایسه کردن، سبک سنگین کردن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن، اندازه گرفتن، اندازه گیری کردن، پیمودن، وزن کردن، توزین کردن

سنجیدن

<hr> مترادف سنخ : دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع، اصل، بن، بیخ، بنیاد

مترادف سنخ : دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع، اصل، بن، بیخ، بنیاد

سنخ

<hr> مترادف سند : برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک، حجت، معیار، ملاک، مناط، نمودار، بهانه، دستاویز، مستمسک | حرام زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک زاده، بچه نامشروع <hr> برابر پارسی : بنچاک، بنچک، تزده، دستک، دبیزه

مترادف سند : برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک، حجت، معیار، ملاک، مناط، نمودار، بهانه، دستاویز، مستمسک | حرام زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک زاده، بچه نامشروع برابر پارسی : بنچاک، بنچک، تزده، دستک، دبیزه

سند

سندان

سندره

سندروس

سندس

سندل

<hr> متضاد سنده : پیشاب، شاش، ادرار

متضاد سنده : پیشاب، شاش، ادرار

سنده

<hr> مترادف سندیکا : اتحادیه، انجمن

مترادف سندیکا : اتحادیه، انجمن

سندیکا

سنفونی

<hr> مترادف سنقر : باز، مرغ شکاری، سنگ آسیا

مترادف سنقر : باز، مرغ شکاری، سنگ آسیا

سنقر

<hr> مترادف سنن : آداب، سنت ها، شعایر، مراسم، مناسک

مترادف سنن : آداب، سنت ها، شعایر، مراسم، مناسک

سنن

<hr> مترادف سنه : سال، عام، فریه، لعنت، نفرین <hr> برابر پارسی : سال

مترادف سنه : سال، عام، فریه، لعنت، نفرین برابر پارسی : سال

سنه

<hr> مترادف سنوات : سال ها <hr> برابر پارسی : سال ها

مترادف سنوات : سال ها برابر پارسی : سال ها

سنوات

سنوح

<hr> مترادف سنور : پیشی، گربک، گربه، مهتر | ناحیه، اقلیم، سرزمین، حد، قلمرو، مرز

مترادف سنور : پیشی، گربک، گربه، مهتر | ناحیه، اقلیم، سرزمین، حد، قلمرو، مرز

سنور

<hr> مترادف سنوی : سالیانه، سنواتی، سالانه

مترادف سنوی : سالیانه، سنواتی، سالانه

سنوی

<hr> مترادف سنگ : جماد، حجر، صخره، لهنه، سنجه، وزنه، جسم رسوبی در کلیه مثانه، واحد جریان آب، معیار، محک، سفت، سخت، انعطاف ناپذیر، بی رحم، قسی

مترادف سنگ : جماد، حجر، صخره، لهنه، سنجه، وزنه، جسم رسوبی در کلیه مثانه، واحد جریان آب، معیار، محک، سفت، سخت، انعطاف ناپذیر، بی رحم، قسی

واژه های حرف "س" - فرهنگ معین