میرزا

میرزا بنویس

میرزا قشمشم

میرزا قلمدان

میرزابنویس

میرزاده

میرزاقشم شم

میرزایی

میرشکار

<hr> مترادف میرغضب : جلاد، دژخیم <hr> برابر پارسی : دژخیم

مترادف میرغضب : جلاد، دژخیم برابر پارسی : دژخیم

میرغضب

میره

میروک

میرپنج

<hr> مترادف میز : کرسی، ادرار، بول، پیشاب <hr> برابر پارسی : ماز

مترادف میز : کرسی، ادرار، بول، پیشاب برابر پارسی : ماز

میز

میزاب

<hr> مترادف میزان : اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار، ترازو، قپان، مقیاس، مهرماه، کوک، هم نوا، هم نواسازی <hr> برابر پارسی : تراز، سنجش، همار، پیمانه، ترازو

مترادف میزان : اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار، ترازو، قپان، مقیاس، مهرماه، کوک، هم نوا، هم نواسازی برابر پارسی : تراز، سنجش، همار، پیمانه، ترازو

میزان

<hr> مترادف میزان الحراره : ترمومتر، حرارت سنج، دماسنج، گرماسنج، هواسنج

مترادف میزان الحراره : ترمومتر، حرارت سنج، دماسنج، گرماسنج، هواسنج

میزان الحراره

میزان پلی

میزانسن

میزانپاز

<hr> مترادف میزبان : صاحب خانه، صاحب مجلس، مهماندار، میهماندار <hr> متضاد میزبان : مدعو، میهمان

مترادف میزبان : صاحب خانه، صاحب مجلس، مهماندار، میهماندار متضاد میزبان : مدعو، میهمان

میزبان

میزد

میزر

میزنای

میزه

میزک

میزیدن

<hr> مترادف میسر : امکان پذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور، آسان، ساده، سهل <hr> متضاد میسر : غیرممکن، نامیسر <hr> برابر پارسی : انجام پذیر، آسان، پذیرفتنی، شدنی، فراهم

مترادف میسر : امکان پذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور، آسان، ساده، سهل متضاد میسر : غیرممکن، نامیسر برابر پارسی : انجام پذیر، آسان، پذیرفتنی، شدنی، فراهم

میسر

<hr> مترادف میسره : چپ، یسار <hr> متضاد میسره : میمنه

مترادف میسره : چپ، یسار متضاد میسره : میمنه

میسره

<hr> مترادف میسور : مقدور، ممکن، میسر <hr> متضاد میسور : نامیسور

مترادف میسور : مقدور، ممکن، میسر متضاد میسور : نامیسور

میسور

<hr> مترادف میسیونر : مبلغ مذهبی، عضو هیئت مذهبی

مترادف میسیونر : مبلغ مذهبی، عضو هیئت مذهبی

میسیونر

میش

میشن

<hr> مترادف میشی : قهوه ای روشن

مترادف میشی : قهوه ای روشن

میشی

<hr> مترادف میعاد : نوید، وعده، رانده وو، میعادگاه، وعده گاه، میقات، میقاتگاه، میقاتگه، زمان وعده <hr> برابر پارسی : دیدارگاه، پَشتگاه پَشت درچم، وعده

مترادف میعاد : نوید، وعده، رانده وو، میعادگاه، وعده گاه، میقات، میقاتگاه، میقاتگه، زمان وعده برابر پارسی : دیدارگاه، پَشتگاه پَشت درچم، وعده

میعاد

<hr> مترادف میغ : ابر، رباب، سحاب، غمام، غمامه، غیم، مزن، مزوا، مه

مترادف میغ : ابر، رباب، سحاب، غمام، غمامه، غیم، مزن، مزوا، مه

میغ

<hr> مترادف میقات : وعده گاه، وقت، هنگام

مترادف میقات : وعده گاه، وقت، هنگام

میقات

<hr> مترادف میل : آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی <hr> متضاد میل : بیزاری، نفرت <hr> برابر پارسی : خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای

مترادف میل : آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی متضاد میل : بیزاری، نفرت برابر پارسی : خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای

میل

میل لنگ

میل میلی

<hr> مترادف میل کردن : تناول کردن، خوردن، آشامیدن، صرف کردن، متمایل شدن، گرایش یافتن، تمایل پیدا کردن، علاقه مند شدن، رو کردن، روی آوردن <hr> برابر پارسی : گراییدن

مترادف میل کردن : تناول کردن، خوردن، آشامیدن، صرف کردن، متمایل شدن، گرایش یافتن، تمایل پیدا کردن، علاقه مند شدن، رو کردن، روی آوردن برابر پارسی : گراییدن

میل کردن

میل کشیدن

میل گرفتن

میلاب

<hr> مترادف میلاد : تولد، زایش، ولادت، روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت <hr> متضاد میلاد : رحلت، ممات، وفات <hr> برابر پارسی : زادروز

مترادف میلاد : تولد، زایش، ولادت، روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت متضاد میلاد : رحلت، ممات، وفات برابر پارسی : زادروز

واژه های حرف "م" - فرهنگ معین