هزاهز

هزاک

هزبر

هزبرانه

هزت

هزج

هزد

<hr> مترادف هزل : بذله گویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو <hr> برابر پارسی : شوخی، یاوه

مترادف هزل : بذله گویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو برابر پارسی : شوخی، یاوه

هزل

هزلیات

هزم

هزمان

هزه

هزوان

هزیل

<hr> مترادف هزیمت : تاروماری، شکست، عقب نشینی، فرار، گریز، هزم <hr> برابر پارسی : گریختن، پراکندگی

مترادف هزیمت : تاروماری، شکست، عقب نشینی، فرار، گریز، هزم برابر پارسی : گریختن، پراکندگی

هزیمت

هزیمت یافتن

هزیمه

<hr> مترادف هزینه : خرج، خرجی، مخارج، صرف، مصرف، انفاق، نفقه، خزانه، خزینه <hr> متضاد هزینه : دخل

مترادف هزینه : خرج، خرجی، مخارج، صرف، مصرف، انفاق، نفقه، خزانه، خزینه متضاد هزینه : دخل

هزینه

هسبند شدن

هسبند کردن

<hr> برابر پارسی : موجود

هست

<hr> مترادف هست و نیست : اموال، دارایی، مال ومنال، مایملک

مترادف هست و نیست : اموال، دارایی، مال ومنال، مایملک

هست و نیست

هستره

هستن

<hr> مترادف هسته : بذر، تخم، خستو، دانه، مغز

مترادف هسته : بذر، تخم، خستو، دانه، مغز

هسته

هستو

<hr> مترادف هستی : بود، زندگی، کاینات، وجود، ثروت، دولت، مال، مکنت، نوا <hr> متضاد هستی : نیستی

مترادف هستی : بود، زندگی، کاینات، وجود، ثروت، دولت، مال، مکنت، نوا متضاد هستی : نیستی

هستی

هسر

هسیر

هش

هشاشه

هشام

هشت

هشت پا

هشتاد

<hr> مترادف هشتن : قراردادن، گذاشتن، نهادن، ترک کردن، رها کردن

مترادف هشتن : قراردادن، گذاشتن، نهادن، ترک کردن، رها کردن

هشتن

هشته

<hr> مترادف هشتی : دالان، دهلیز، رواق، صحن

مترادف هشتی : دالان، دهلیز، رواق، صحن

هشتی

<hr> برابر پارسی : نچسب، ناگویا، ناشیوا، نازیبا، ناآشنا

برابر پارسی : نچسب، ناگویا، ناشیوا، نازیبا، ناآشنا

هشلهف

هشنگ

هشوار

هشومند

هشپلک

<hr> مترادف هشیار : باهوش، عاقل، هوشمند، بیدار، زرنگ، متوجه <hr> متضاد هشیار : غافل

مترادف هشیار : باهوش، عاقل، هوشمند، بیدار، زرنگ، متوجه متضاد هشیار : غافل

هشیار

هشیم

هشیوار

هضبه

<hr> مترادف هضم : تحلیل، گوارش، هاضمه <hr> برابر پارسی : گوارش، گواریدن

مترادف هضم : تحلیل، گوارش، هاضمه برابر پارسی : گوارش، گواریدن

واژه های حرف "ه" - فرهنگ معین