پول و پله

<hr> مترادف پولاد : آهن، چدن، فولاد، شمشیر، گرز

مترادف پولاد : آهن، چدن، فولاد، شمشیر، گرز

پولاد

پولادخای

پولادسنج

پولادپوش

پولادین

<hr> مترادف پولدار : توانگر، دولتمند، غنی، متمول، خرپول <hr> متضاد پولدار : بی پول، فقیر

مترادف پولدار : توانگر، دولتمند، غنی، متمول، خرپول متضاد پولدار : بی پول، فقیر

پولدار

<hr> مترادف پولک : پول خرد، فلس، صحیفه، صفحه

مترادف پولک : پول خرد، فلس، صحیفه، صفحه

پولک

پولکی

پولیش

پولیپ

پوند

پونز

<hr> مترادف پونه : پودنه، نعناع

مترادف پونه : پودنه، نعناع

پونه

پونگ

پوپ

پوپش

پوپو

<hr> مترادف پوپک : شانه بسر، هدهد، بکر، دوشیزه

مترادف پوپک : شانه بسر، هدهد، بکر، دوشیزه

پوپک

<hr> مترادف پوچ : بی اساس، بی بنیاد، بی فایده، بی معنی، بیهوده، پوک، تهی، چرند، خالی، صفر، کشکی، مزخرف، میان تهی، واهی، هجو، هیچ، یاوه

مترادف پوچ : بی اساس، بی بنیاد، بی فایده، بی معنی، بیهوده، پوک، تهی، چرند، خالی، صفر، کشکی، مزخرف، میان تهی، واهی، هجو، هیچ، یاوه

پوچ

پوچ شدن

پوچال

<hr> مترادف پوک : پوچ، پوسیده، خالی، مجوف، میان تهی <hr> متضاد پوک : پر

مترادف پوک : پوچ، پوسیده، خالی، مجوف، میان تهی متضاد پوک : پر

پوک

پوکر

پوکه

پوی

پویا

پویان

پویش

پوینده

<hr> مترادف پویه : رفتار، دویدن

مترادف پویه : رفتار، دویدن

پویه

پوییدن

پُشک

پپلس

پپه

پچ پچ کردن

پچشک

<hr> مترادف پچل : کثیف، چرک، پلشت، شلخته، قذر، زشت، قبیح، مستهجن

مترادف پچل : کثیف، چرک، پلشت، شلخته، قذر، زشت، قبیح، مستهجن

پچل

پچپچه

پچکم

پژ

پژاوند

پژاگن

پژردن

پژم

<hr> مترادف پژمان : افسرده، پژمرده، خسته دل، غمخوار، غمگین، غمناک، نژند، نومید <hr> متضاد پژمان : شادمان

مترادف پژمان : افسرده، پژمرده، خسته دل، غمخوار، غمگین، غمناک، نژند، نومید متضاد پژمان : شادمان

پژمان

پژمردن

<hr> مترادف پژمرده : پژمان، پلاسیده، خشک، افسرده، پژمان، دلتنگ، دلمرده <hr> متضاد پژمرده : باطراوت، بشاش

مترادف پژمرده : پژمان، پلاسیده، خشک، افسرده، پژمان، دلتنگ، دلمرده متضاد پژمرده : باطراوت، بشاش

واژه های حرف "پ" - فرهنگ معین