اطاق دادگاه

اطاق درس

اطاق دیدبانی کشتی

اطاق راه اهن

اطاق زیر شیروانی

اطاق شرط بندی مسابقه اسب دوانی

اطاق عروسک بچه

اطاق عقبی

اطاق عمومی بیماران بستری

اطاق ماشین

اطاق مخصوص بیلیارد انگلیسی

اطاق موزه

اطاق میانی خانههای روم قدیم

اطاق نزدیک سقف

اطاق نشیمن

اطاق نقاشی

اطاق پذیرایی

اطاق کارگران قطار

اطاق کتابت

اطاق کرایه ای

اطاق کشتی

اطاق کشیک

اطاق کفش کن

اطاق کوچک

اطاق کوچک زیر شیروانی

اطاق کوچک مخصوص زن

<hr> مترادف اطاقک : اتاقک، دکه، کابین

مترادف اطاقک : اتاقک، دکه، کابین

اطاقک

اطاقک بالا ی بام

اطاقک خلبان در هواپیما

اطاقک کشتی

<hr> مترادف اطاله : اطناب، بسط، تطویل، تفصیل، درازی، مد <hr> متضاد اطاله : اختصار، ایجاز <hr> برابر پارسی : دراز کردن، به درازا کشاندن

مترادف اطاله : اطناب، بسط، تطویل، تفصیل، درازی، مد متضاد اطاله : اختصار، ایجاز برابر پارسی : دراز کردن، به درازا کشاندن

اطاله

<hr> مترادف اطراف : اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کران ها، گرداگرد، محیط، نواحی، توابع، حومه <hr> برابر پارسی : پیرامون، سوی ها، کرانه‎ها، کناره، کناره‎ها، کناره ها، گوشه‎ها

مترادف اطراف : اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کران ها، گرداگرد، محیط، نواحی، توابع، حومه برابر پارسی : پیرامون، سوی ها، کرانه‎ها، کناره، کناره‎ها، کناره ها، گوشه‎ها

اطراف

اطراف دریا

اطراف قلب

<hr> مترادف اطعام : تغذیه، خورانیدن، طعام دادن، غذادادن <hr> برابر پارسی : خوراک، خورانیدن، خورش دادن

مترادف اطعام : تغذیه، خورانیدن، طعام دادن، غذادادن برابر پارسی : خوراک، خورانیدن، خورش دادن

اطعام

اطعام مساکین

<hr> مترادف اطفا : خاموش کردن، خاموشی، فروکشی، فرونشاندن، فرونشانی

مترادف اطفا : خاموش کردن، خاموشی، فروکشی، فرونشاندن، فرونشانی

اطفا

اطفا کننده

اطفا کننده شهوت بانگاه

اطفاء

اطفاء شهوت با نگاه

<hr> مترادف اطفال : بچه ها، خردسالان، کودکان، نوباوگان <hr> برابر پارسی : کودکان

مترادف اطفال : بچه ها، خردسالان، کودکان، نوباوگان برابر پارسی : کودکان

اطفال

اطلا ع غیر صحیح دادن

اطلا ع نامه

<hr> مترادف اطلاع : آگاهی، بینایی، خبر، سررشته، شناسایی، علم، معرفت، وقوف، یقین <hr> برابر پارسی : آگاهی، آگاهبود، پیام، گزارش

مترادف اطلاع : آگاهی، بینایی، خبر، سررشته، شناسایی، علم، معرفت، وقوف، یقین برابر پارسی : آگاهی، آگاهبود، پیام، گزارش

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد