مترادف و متضاد

ابشار کوچک

ابشار یخی

ابشاری

ابشتن

<hr> مترادف ابشخور : ( آبشخور ) آبخور، آبشخورد، آبشخوار، سرچشمه، منهل، روزی، قسمت، نصیب، تقدیر، سرنوشت، مشرب، مقام، منزل، موطن

مترادف ابشخور : ( آبشخور ) آبخور، آبشخورد، آبشخوار، سرچشمه، منهل، روزی، قسمت، نصیب، تقدیر، سرنوشت، مشرب، مقام، منزل، موطن

ابشخور

<hr> مترادف ابصار : دید، دیدن، رویت، نظر، ادراک، فهم <hr> برابر پارسی : بینایی ها، چشمان، دیدن

مترادف ابصار : دید، دیدن، رویت، نظر، ادراک، فهم برابر پارسی : بینایی ها، چشمان، دیدن

ابصار

<hr> مترادف ابطال : اقاله، الغا، باطل، باطل سازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض، دروغ گفتن، هزل گویی <hr> برابر پارسی : بی هُده سازی، ناچیز کردن، هیچ سازی

مترادف ابطال : اقاله، الغا، باطل، باطل سازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض، دروغ گفتن، هزل گویی برابر پارسی : بی هُده سازی، ناچیز کردن، هیچ سازی

ابطال

ابطال و فسخ

ابطال پذیر

ابعاد

<hr> برابر پارسی : دورتر

ابعد

ابغوره

ابقا کردن

ابقاء

<hr> برابر پارسی : فرمان، دستور، پیام رسانی، رساندن، رسانیدن، فرگفت

برابر پارسی : فرمان، دستور، پیام رسانی، رساندن، رسانیدن، فرگفت

ابلاغ

ابلاغ رسمی

ابلاغ کردن

<hr> برابر پارسی : بخش نامه

ابلاغیه

ابلاغیه رسمی

<hr> مترادف ابلق : دورنگ، دومایه، سفیدوسیاه، روزگار، زمانه، خلنگ <hr> برابر پارسی : دورنگ، ابلک، سیاه سفید

مترادف ابلق : دورنگ، دومایه، سفیدوسیاه، روزگار، زمانه، خلنگ برابر پارسی : دورنگ، ابلک، سیاه سفید

ابلق

<hr> مترادف ابله : ( آبله ) تاول، تبخال، تبخاله | احمق، بی شعور، بی عرضه، بی عقل، پخمه، خل، رعنا، ساده، سفیه، کالیوه، کانا، کم عقل، کم هوش، کودن، گاوریش، گول، نادان، هزاک <hr> برابر پارسی : نادان، نابخرد، پخمه، سبک سر، سبک سر، کودن، گول

مترادف ابله : ( آبله ) تاول، تبخال، تبخاله | احمق، بی شعور، بی عرضه، بی عقل، پخمه، خل، رعنا، ساده، سفیه، کالیوه، کانا، کم عقل، کم هوش، کودن، گاوریش، گول، نادان، هزاک برابر پارسی : نادان، نابخرد، پخمه، سبک سر، سبک سر، کودن، گول

ابله

ابله دار شدن

ابله دار کردن یا شدن

ابله فرنگی

ابله مرغان

ابله مرغانی

ابله ٔ گاوی

<hr> مترادف ابله کوبی : ( آبله کوبی ) تلقیح، مایه کوبی، واکسیناسیون

مترادف ابله کوبی : ( آبله کوبی ) تلقیح، مایه کوبی، واکسیناسیون

ابله کوبی

ابله کوچک

ابله گون کردن

<hr> مترادف ابلهانه : احمقانه، حماقت آمیز، سفیهانه، کودن وار، نابخردانه <hr> متضاد ابلهانه : عاقلانه <hr> برابر پارسی : سبک سرانه، گولانه

مترادف ابلهانه : احمقانه، حماقت آمیز، سفیهانه، کودن وار، نابخردانه متضاد ابلهانه : عاقلانه برابر پارسی : سبک سرانه، گولانه

ابلهانه

ابلهای

<hr> مترادف ابلهی : احمقی، بلاهت، حماقت، سفاهت، کم عقلی، نادانی <hr> متضاد ابلهی : عاقلی

مترادف ابلهی : احمقی، بلاهت، حماقت، سفاهت، کم عقلی، نادانی متضاد ابلهی : عاقلی

ابلهی

ابلیز

<hr> مترادف ابلیس : اهریمن، دیو، شیطان <hr> برابر پارسی : اهریمن، کخ ژنده

مترادف ابلیس : اهریمن، دیو، شیطان برابر پارسی : اهریمن، کخ ژنده

ابلیس

<hr> مترادف ابن : پسر، پور، ولد <hr> متضاد ابن : اب <hr> برابر پارسی : پسر، پور

مترادف ابن : پسر، پور، ولد متضاد ابن : اب برابر پارسی : پسر، پور

ابن

ابنیه و ساختمانهای مجاور مزرعه

ابه

ابها و اقیانوس های کره زمین

<hr> مترادف ابهام : آمیختگی، پیچش، پیچیدگی، تاریکی، تعقید، تیرگی، شبهه، عدم صراحت <hr> متضاد ابهام : آشکاری، وضوح <hr> برابر پارسی : گنگی، پوشیده، پیچیدگی، پیچیده کردن، سربستگی

مترادف ابهام : آمیختگی، پیچش، پیچیدگی، تاریکی، تعقید، تیرگی، شبهه، عدم صراحت متضاد ابهام : آشکاری، وضوح برابر پارسی : گنگی، پوشیده، پیچیدگی، پیچیده کردن، سربستگی

ابهام

ابهام بکار بردن

ابهام جناس

ابهامآمیز

<hr> مترادف ابهت : اهمیت، بزرگی، جبروت، جلال، سطوت، شکوه، صولت، عظمت، فره، وقار <hr> برابر پارسی : شکوه

مترادف ابهت : اهمیت، بزرگی، جبروت، جلال، سطوت، شکوه، صولت، عظمت، فره، وقار برابر پارسی : شکوه

ابهت

<hr> مترادف ابواب : باب ها، بخش ها، فصل ها، درها، مدخل ها <hr> برابر پارسی : درها

مترادف ابواب : باب ها، بخش ها، فصل ها، درها، مدخل ها برابر پارسی : درها

ابواب

<hr> مترادف ابواب جمعی : پرسنل، جزو، جمعی، عضو، کادر

مترادف ابواب جمعی : پرسنل، جزو، جمعی، عضو، کادر

ابواب جمعی

ابوابجمعی

<hr> مترادف ابونمان : ( آبونمان ) اشتراک <hr> برابر پارسی : ( آبونمان ) هم بستانه

مترادف ابونمان : ( آبونمان ) اشتراک برابر پارسی : ( آبونمان ) هم بستانه

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد