اب نبات مکیدنی

اب نبات چوبدار

اب نبات چوبی

اب نشدنی

اب نشو

اب نقره

اب نما

اب نمک

اب نیکل دادن

اب و انگبین

<hr> مترادف اب و تاب : ( آب وتاب ) بزک، جلا، رونق، ساخت وپرداخت، طول وتفصیل

مترادف اب و تاب : ( آب وتاب ) بزک، جلا، رونق، ساخت وپرداخت، طول وتفصیل

اب و تاب

اب و تاب زیاد دادن

اب و عسل

اب و هوا

اب و هواشناسی

اب ورشو

اب پاش

اب پاشی و اب افشانی

اب پاشی کردن

اب پاشیدن به

اب پخشان

اب پران

اب پرتقال

اب پز کردن

اب پنیر

اب چرا

اب چیزی را گرفتن

اب کافت

اب کردن

اب کره

اب کشیدن از

اب کنار

اب کوپیل امریکایی

اب گرفتن از

اب گرم کن

اب گریزی

اب گوشت تنگاب

<hr> مترادف ابا : امتناع، انکار، حاشا، احتراز، خودداری، سرپیچی، سرکشی، نافرمانی، تکبر، نخوت <hr> برابر پارسی : ( آبا ) پدران | تن زدگی، روی تافت، رویگردانی، سرباززدن، سرپیچی

مترادف ابا : امتناع، انکار، حاشا، احتراز، خودداری، سرپیچی، سرکشی، نافرمانی، تکبر، نخوت برابر پارسی : ( آبا ) پدران | تن زدگی، روی تافت، رویگردانی، سرباززدن، سرپیچی

ابا

<hr> مترادف اباء : ( آباء ) اجداد، اسلاف، پدران، پیشینیان، نیاکان <hr> متضاد اباء : ( آباء ) اخلاف <hr> برابر پارسی : ( آباء ) پدران، نیاکان | تن زدگی، روی تافت، رویگردانی، سرباززدن، سرپیچی

مترادف اباء : ( آباء ) اجداد، اسلاف، پدران، پیشینیان، نیاکان متضاد اباء : ( آباء ) اخلاف برابر پارسی : ( آباء ) پدران، نیاکان | تن زدگی، روی تافت، رویگردانی، سرباززدن، سرپیچی

اباء

اباء واجدادی

<hr> مترادف ابابیل : پرستو، چلچله <hr> برابر پارسی : پرستو، گروه ها، گله گله

مترادف ابابیل : پرستو، چلچله برابر پارسی : پرستو، گروه ها، گله گله

ابابیل

<hr> مترادف اباحت : جایز شمردن، جواز، حلال کردن، روایی، مباح دانستن <hr> متضاد اباحت : تحریم

مترادف اباحت : جایز شمردن، جواز، حلال کردن، روایی، مباح دانستن متضاد اباحت : تحریم

اباحت

اباد سازی

اباد شدن

اباد کردن

ابادی یا مرغزار میان کویر

<hr> مترادف اباطیل : اراجیف، اکاذیب، بیهوده ها، ترهات، مزخرفات، موهومات <hr> برابر پارسی : بی هُده ها، یاوه ها

مترادف اباطیل : اراجیف، اکاذیب، بیهوده ها، ترهات، مزخرفات، موهومات برابر پارسی : بی هُده ها، یاوه ها

اباطیل

<hr> برابر پارسی : ( آباژور ) سایه شکن، سایبان، سایه شکن، نورتاب

برابر پارسی : ( آباژور ) سایه شکن، سایبان، سایه شکن، نورتاب

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد