انقباض بی نظم رشته های عضلانی

انقباض عضلات و غیره

انقباض عضله پیدا کردن

انقباض غیر ارادی ماهیچه

انقباض غیر عادی عضلا ت

انقباض قلب

انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد

انقباضی

<hr> مترادف انقدر : ( آنقدر ) به حدی، تاآنجا، چندانکه <hr> برابر پارسی : ( آنقدر ) آن اندازه، آنگونه، چندان

مترادف انقدر : ( آنقدر ) به حدی، تاآنجا، چندانکه برابر پارسی : ( آنقدر ) آن اندازه، آنگونه، چندان

انقدر

<hr> مترادف انقراض : سرنگونی، واژگونی، انهدام، زوال، نابودی، انحطاط، تلاشی، ضعف <hr> برابر پارسی : سرنگونی، نا بودی، برچیدگی

مترادف انقراض : سرنگونی، واژگونی، انهدام، زوال، نابودی، انحطاط، تلاشی، ضعف برابر پارسی : سرنگونی، نا بودی، برچیدگی

انقراض

انقصال

<hr> مترادف انقضا : اتمام، اختتام، پایان، خاتمه، سپری، سرآمدن <hr> برابر پارسی : پایان

مترادف انقضا : اتمام، اختتام، پایان، خاتمه، سپری، سرآمدن برابر پارسی : پایان

انقضا

<hr> برابر پارسی : پایان

انقضاء

انقضاء پذیر

<hr> مترادف انقطاع : انفصال، جدایی، بریدگی، پارگی، گسستگی، گسیختگی، انشقاق، قطع، فروکش <hr> متضاد انقطاع : اتصال، پیوستگی، وصل <hr> برابر پارسی : گسیختگی، گسست، وابریدگی

مترادف انقطاع : انفصال، جدایی، بریدگی، پارگی، گسستگی، گسیختگی، انشقاق، قطع، فروکش متضاد انقطاع : اتصال، پیوستگی، وصل برابر پارسی : گسیختگی، گسست، وابریدگی

انقطاع

<hr> مترادف انقلاب : اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت <hr> برابر پارسی : دگرگونی، زیرورویی، شورش، آشوب، جنبش، دگردیسی، دگرگشت، واگشت

مترادف انقلاب : اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت برابر پارسی : دگرگونی، زیرورویی، شورش، آشوب، جنبش، دگردیسی، دگرگشت، واگشت

انقلاب

انقلاب اور

انقلاب زمستانی

انقلاب متقابل

<hr> مترادف انقلابی : چریک، مبارز، اخلالگر، شورشگر، شورشی

مترادف انقلابی : چریک، مبارز، اخلالگر، شورشگر، شورشی

انقلابی

انقلابی افراطی

انقلابی کردن

<hr> برابر پارسی : ( آنقوت ) چنگر

برابر پارسی : ( آنقوت ) چنگر

انقوت

انقوزه

<hr> مترادف انقیاد : اطاعت، پیروی، تابعیت، تبعیت، تسلیم، تمکین، طاعت، فرمانبرداری <hr> برابر پارسی : گردن نهادن، پیروی

مترادف انقیاد : اطاعت، پیروی، تابعیت، تبعیت، تسلیم، تمکین، طاعت، فرمانبرداری برابر پارسی : گردن نهادن، پیروی

انقیاد

<hr> مترادف انموذج : الگو، مختصر، نمونه

مترادف انموذج : الگو، مختصر، نمونه

انموذج

انها

<hr> مترادف انهدام : اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم <hr> برابر پارسی : نابودی، نیستی، ویران کردن، ویرانگری، ویرانی

مترادف انهدام : اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم برابر پارسی : نابودی، نیستی، ویران کردن، ویرانگری، ویرانی

انهدام

انهدام باکتری

انهدام پذیر

<hr> مترادف انهزام : انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت

مترادف انهزام : انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت

انهزام

<hr> مترادف انهماک : اصرار، پافشاری، جد، کوشش

مترادف انهماک : اصرار، پافشاری، جد، کوشش

انهماک

<hr> مترادف انواع : اشکال، اطوار، اقسام، انحا <hr> برابر پارسی : گونه ها، جورواجور، گونه ها

مترادف انواع : اشکال، اطوار، اقسام، انحا برابر پارسی : گونه ها، جورواجور، گونه ها

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد