اولس

<hr> مترادف اولویت : برتری، ترجیح، تفوق، تقدم، رجحان، مزیت <hr> برابر پارسی : نخستینگی، برتری

مترادف اولویت : برتری، ترجیح، تفوق، تقدم، رجحان، مزیت برابر پارسی : نخستینگی، برتری

اولویت

اولکس فرنگی

<hr> مترادف اولی : ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم

مترادف اولی : ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم

اولی

اولیاء امور

<hr> مترادف اولین : آغازین، نخستین، یکمین <hr> برابر پارسی : نخستین، آغازین

مترادف اولین : آغازین، نخستین، یکمین برابر پارسی : نخستین، آغازین

اولین

اولین روز اغاز بکار

اولین قسمت

اولین ماه سال مسیحی

<hr> برابر پارسی : نخستین، یکمین، یکمینه

برابر پارسی : نخستین، یکمین، یکمینه

اولیه

<hr> مترادف اوند : ( آوند ) ظرف، کوزه، رگ، وعاء، قید، برهان، حجت، دلیل

مترادف اوند : ( آوند ) ظرف، کوزه، رگ، وعاء، قید، برهان، حجت، دلیل

اوند

اوندی

اونس

<hr> مترادف اونگ : ( آونگ ) آویخته، آویز، پاندول، معلق

مترادف اونگ : ( آونگ ) آویخته، آویز، پاندول، معلق

اونگ

اونگ نوسان

اونگ یا وزنه ساعت

اونگان

اونگان شدن یا کردن

اونگی

اونیفورم

اوه

<hr> مترادف اوهام : احلام، پندارها، خرافات، خیالات، وهم

مترادف اوهام : احلام، پندارها، خرافات، خیالات، وهم

اوهام

اوول

<hr> برابر پارسی : ( آوکادو ) خوجدیس

برابر پارسی : ( آوکادو ) خوجدیس

اوکادو

اوکالیپتوس

اویخت

<hr> مترادف اویختن : ( آویختن ) آویزان کردن، تعلیق، معلق کردن، دارزدن، مصلوب کردن، چنگ زدن، متشبث شدن، متوسل شدن، جنگیدن، حمایل کردن <hr> متضاد اویختن : ( آویختن ) چسباندن، نصب کردن

مترادف اویختن : ( آویختن ) آویزان کردن، تعلیق، معلق کردن، دارزدن، مصلوب کردن، چنگ زدن، متشبث شدن، متوسل شدن، جنگیدن، حمایل کردن متضاد اویختن : ( آویختن ) چسباندن، نصب کردن

اویختن

<hr> مترادف اویخته : ( آویخته ) آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق <hr> متضاد اویخته : ( آویخته ) نصب

مترادف اویخته : ( آویخته ) آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق متضاد اویخته : ( آویخته ) نصب

اویخته

اویخته بودن

اویخته شدن

اویخته و شل

<hr> مترادف اویختگی : ( آویختگی ) آویزش، تعلیق

مترادف اویختگی : ( آویختگی ) آویزش، تعلیق

اویختگی

<hr> مترادف اویز : ( آویز ) آونگ، گوشوار، آویخته، آویزان، معلق، آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد

مترادف اویز : ( آویز ) آونگ، گوشوار، آویخته، آویزان، معلق، آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد

اویز

اویز دار

اویز زدن

اویز شده

اویز کوچک

اویز یا نرمه کوچک

<hr> مترادف اویزان : ( آویزان ) آویخته، آویز، معلق

مترادف اویزان : ( آویزان ) آویخته، آویز، معلق

اویزان

اویزان بودن

اویزان شدن

اویزان شدن یا کردن

اویزان و گشاد

اویزان کردن

اویزان کننده

اویزانی

<hr> مترادف اویزش : ( آویزش ) تشبث، تعلیق، توسل، تعلق، دلبستگی، علاقه، آرزم، جنگ، رزم، نبرد

مترادف اویزش : ( آویزش ) تشبث، تعلیق، توسل، تعلق، دلبستگی، علاقه، آرزم، جنگ، رزم، نبرد

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد