صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
بخود هموار کردن
بخود پیچیدن
بخود گرفتن
بخودایی
بخودپیچی
بخودی خود
بخور
بخور خوشبو
بخور دادن
بخور دادن به
بخور سوز
بخوربخور
بخوردان
بخوروبخواب
بخورونمیر
بخولق
بخولق چهارپایان
بخیل
بخیلانه دادن
بخیه
بخیه جراحی
بخیه دوزی بچپ و راست
بخیه زدن
بخیه زننده
بخیه زنی
بخیه زینتی
بد
بد اخم
بد اخمی کردن
بد اداره کردن
بد استعمال کردن
بد استقبال کردن
بد اصل
بد افریدن
بد انجام دادن
بد اندیش
بد بازی کردن
بد برخورد
بد بودن
بد بکار بردن
بد تربیت شده
بد ترجمه کردن
بد تعبیر کردن
بد تغذیه شده
بد تفسیر کردن
بد حساب کردن
بد خلق
بد خلقی
بیشتر