صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
بد خواندن
بد دانستن
بد داوری کردن
بد درست کردن
بد دهن
بد دهنی
بد دهنی کردن
بد راهنمایی کردن
بد ریخت کردن
بد زدن
بد ساختن
بد ساخته شده
بد سیرت
بد شدن
بد شمردن
بد شکل کردن
بد صدا
بد ظاهر
بد فهمانده شده
بد فهمیدن
بد قضاوت کردن
بد قیافه
بد مشرب
بد منظر
بد نام کردن
بد نقل کردن
بد نوشتن
بد هیکل
بد وانمود کردن
بد کار بردن
بد کار کردن
بد کیش
بد کیشی
بد گرداندن
بد گفتن
بد گوار
بد گوار بودن
بد گواری
بد گویی کردن از
بد یمن بودن
بدآغاز
بدآیین
بداحوال
بداختر
بداخل بافت ریختن
بداخل راه یافتن
بداخل سرایت کردن
بداخل کشیدن
بیشتر