صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
بر حجم افزودن
بر حسب
بر حسب شماره تن
بر حسب لزوم
بر خلاف اصول طبیعت
بر خلاف قانون اساسی
بر خوابش
بر خود تحمیل شده
بر خوردن
بر خیزش
بر دادن
بر داشتن
بر روی
بر روی خود نیاوردن
بر روی سطح پخش کردن
بر روی نقشه نشان دادن
بر روی پایه نشاندن
بر زبان اوردن
بر زدن
بر زمین افکندن
بر زمین گستر
بر سر شهوت اوردن
بر سر غیرت اوردن
بر سر میل اوردن
بر سر گذاشتن
بر سرعت افزودن
بر سندان کوبیدن
بر شناختگر
بر صلیب اویختن
بر طبق ان
بر طرف نشدنی
بر علیه
بر فراز
بر محور خود گردیدن
بر مقدار
بر نگرداندنی
بر پایه یا اساس صحیح
بر پشت
بر پشت خوابی
بر پشت خود سوار کردن
بر پشت چیزی قرار گرفتن
بر چسب زدن به
بر چوب اویختن
بر چین و چروک
بر کرسی نشستن
بر کرسی یا صندلی نشاندن
بر کسی نظارت کردن
بر کشیدن
بیشتر