جامعه جویی

جامعه سنجی

جامعه شناس

جامعه شناسی

جامعه مسیحیت

جامعه پذیر

جامعه پذیری

جامعه گرای

جامعه گرایی

<hr> برابر پارسی : فراگیری

جامعیت

جامعیت بخشیدن به

<hr> مترادف جامه : پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس، جام، صراحی

مترادف جامه : پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس، جام، صراحی

جامه

جامه ارغوانی

جامه از تن بدر اوردن

جامه از تن در اوردن

جامه اسقفی

جامه باشلق دار زنانه

جامه بتن کردن

جامه بلند زنانه

جامه خانگی

جامه خزدار

<hr> مترادف جامه دان : بقچه، چمدان

مترادف جامه دان : بقچه، چمدان

جامه دان

جامه در بر کردن

جامه رسمی مخصوص کاهنان یهود

جامه رو

جامه روحانی پوشیدن

جامه زبر

جامه زری

جامه عمل بخود پوشیدن

جامه فلا نل یا پشمی

جامه لباس

جامه مبدل پوشیدن

جامه معمولی

جامه پر زرق و برق

جامه پشمی

جامه پوشاندن

جامه پوشاندن به

جامه پوشیدن

جامه چسبان و خفت

جامه چین دار

جامه ژاپنی

جامه ژنده

جامه کش باف

جامه یا رخت عروس

جامهء سفید و بلند

جامهدان

<hr> مترادف جان : روان، روح، حیات، نفس، هوش، عزیز، گرامی، جن <hr> متضاد جان : تن، بدن، انس، پری، پریان

مترادف جان : روان، روح، حیات، نفس، هوش، عزیز، گرامی، جن متضاد جان : تن، بدن، انس، پری، پریان

جان

جان آفرین

مترادف و متضاد

واژه های حرف "ج" - مترادف و متضاد