مترادف و متضاد

جنبیدن

جنبیدن شعله

جنتلمن

جنتیانای زرد

<hr> مترادف جنجال : ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو

مترادف جنجال : ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو

جنجال

جنجال راه انداختن

جنجال کردن

<hr> مترادف جنجالی : غوغایی، هوچی

مترادف جنجالی : غوغایی، هوچی

جنجالی

جنجر

<hr> مترادف جنحه : بزه، جرم، جنایت، گناه <hr> برابر پارسی : گناه، بزه

مترادف جنحه : بزه، جرم، جنایت، گناه برابر پارسی : گناه، بزه

جنحه

<hr> مترادف جند : ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند

مترادف جند : ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند

جند

جند شاخه شدن

<hr> مترادف جنده : خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه

مترادف جنده : خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه

جنده

جنده بازی

جنده بازی کردن

<hr> مترادف جنده خانه : فاحشه خانه، قحبه خانه، نجیب خانه

مترادف جنده خانه : فاحشه خانه، قحبه خانه، نجیب خانه

جنده خانه

جنده گداها

جندهخانه

<hr> مترادف جندگی : خودفروشی، روسپیگری، فاحشگی، قحبگی

مترادف جندگی : خودفروشی، روسپیگری، فاحشگی، قحبگی

جندگی

جنزده

<hr> مترادف جنس : کالا، مال التجاره، متاع، تیره، سلسله، طایفه، قسم، نوع، سرشت، صنف، قبیل <hr> برابر پارسی : کالا، ژاد، گینه

مترادف جنس : کالا، مال التجاره، متاع، تیره، سلسله، طایفه، قسم، نوع، سرشت، صنف، قبیل برابر پارسی : کالا، ژاد، گینه

جنس

جنس انسان

جنس اوراق و شکسته

جنس بزازی

جنس بشر

جنس بنجل

جنس ذکور

جنس را بقیمت خیلیارزان فروختن

جنس زن

جنس عرضه شده برای فروش

جنس فرعی

جنس فرعی از یک نژاد

جنس فروشی

جنس لطیف

جنس ماده

جنس میگو

جنس نر

جنس نر اهو و حیوانات دیگر

جنس نر حیوانات پستاندار

جنس وسط فروش

جنس پست

جنس پنبه ای گزافه گویی

<hr> برابر پارسی : ژادمند، ژادین

برابر پارسی : ژادمند، ژادین

جنسی

جنسی از فامیل اکانتاسه

<hr> مترادف جنوب : قبله، نیمروز، جهات، نواحی، پهلوها، کنارها <hr> متضاد جنوب : شمال <hr> برابر پارسی : نیمروز، اواخشتر، نسا، نیم روز

مترادف جنوب : قبله، نیمروز، جهات، نواحی، پهلوها، کنارها متضاد جنوب : شمال برابر پارسی : نیمروز، اواخشتر، نسا، نیم روز

واژه های حرف "ج" - مترادف و متضاد