صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ح" - مترادف و متضاد
حلالزاده
حلالگر
حلالیت
حلاوت
حلب
حلب پرکن
حلب کردن
حلبی
حلبی الات
حلبی ساز
حلبیآباد
حلزون
حلزون بی صدف
حلزون خوراکی
حلزون خوراکی خیلی کوچک
حلزون دو ای کپه یا صدف خوراکی
حلزون صدف دار
حلزون وار
حلزون گرفتن
حلزون گوش
حلزونی
حلزونی شکل
حلزوونهای دوکپهای
حلف
حلق
حلقآویز کردن
حلقه
حلقه ء گلبرگ
حلقه اتصالی
حلقه ای
حلقه ای بریدن
حلقه به گوش
حلقه توری بافی
حلقه حلقه شدن
حلقه حلقه شده
حلقه حلقه کردن
حلقه دار
حلقه دار کردن
حلقه درونی میوه
حلقه دهانه اسب
حلقه دود یا بخار
حلقه دور چلیک
حلقه زدن
حلقه زدن به
حلقه زدن دور چیزی
حلقه زرین دور کلاه
حلقه زلف
حلقه زنانه
بیشتر