صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "خ" - مترادف و متضاد
خواهش
خواهش کردن
خواهشبار
خواهشمند
خواهشمند است
خواهشگر
خواهشگری
خواهناخواه
خواهنده
خواهی نخواهی
خوب
خوب انجام شده
خوب بودن
خوب بکار بردن
خوب تثبیت شده
خوب جا دادن
خوب رنگ گرفتن
خوب شرح دادن
خوب نشدنی
خوب نفوذ کردن
خوب ومهربان
خوب پخته
خوب کردن
خوب گشتن
خوب یاد گرفتن
خوبتر
خوبترین
خوبرو
خوبرو، خوبرو
خوبرویی
خوبرویی، خوبرویی
خوبسرشت
خوبی
خود
خود ارا
خود ازمایی
خود استوار
خود اشکار
خود افروز
خود اموخته
خود اموز
خود ان زن
خود اندیشی
خود انکاری
خود انگیز
خود او
خود اگاه
خود بخود تشکیل شده
بیشتر