دوران سوم

دوران مربوط به دوره بخصوصی

دوران مستی

دوران پیری

دوران کامل

دوران کردن

دوران کمال

دوران کننده

دوران یائسگی زن

<hr> مترادف دوراندیش : احتیاطکار، ژرف بین، عاقبت اندیش، محتاط، هوشیار

مترادف دوراندیش : احتیاطکار، ژرف بین، عاقبت اندیش، محتاط، هوشیار

دوراندیش

دوراندیشی

دورانی

<hr> مترادف دوربین : تلسکوپ

دوربین

دوربین دوچشمی

دوربین صحرایی

دوربین فروش

دوربین مهندسی

دوربین نجومی

دوربین کوچک

دوربین یا جعبه عکاسی

دوربین یا عینک برجسته نما

دوربینی

دورتر

دورترین

دورترین نقطه

دورزنی

دورسازی

دورستگی

دورسنجی

دورشدگی

<hr> مترادف دورنما : افق، چشم انداز، منظر، منظره

مترادف دورنما : افق، چشم انداز، منظر، منظره

دورنما

دورنمای دریا

دورنمای نقاشی

<hr> مترادف دورنگ : ابلق، دورو، ریاکار، مزور، منافق

مترادف دورنگ : ابلق، دورو، ریاکار، مزور، منافق

دورنگ

دورنگار

دورنگاره

دورنگاری

دورنگاه داشتن

دورنگه

دورنگی

دورنی

<hr> مترادف دوره : دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام، دنیا، روزگار، مرور، دور، محیط، سیر، گردش، احاطه <hr> برابر پارسی : چرخه

مترادف دوره : دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام، دنیا، روزگار، مرور، دور، محیط، سیر، گردش، احاطه برابر پارسی : چرخه

واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد