راسته پستانداران خرطوم دار

راسته پستانداران نخستین پایه

<hr> مترادف راستکار : درستکار، صحیح العمل، امانتدار، امین، باتقوا، متدین، عادل <hr> متضاد راستکار : نادرستکار

مترادف راستکار : درستکار، صحیح العمل، امانتدار، امین، باتقوا، متدین، عادل متضاد راستکار : نادرستکار

راستکار

راستکاری

راستگر

راستگری

<hr> مترادف راستگو : صادق، صدیق | حقیقت گو، صادق، صدوق، صدیق <hr> متضاد راستگو : دروغگو، کاذب | دروغگو، کذاب

مترادف راستگو : صادق، صدیق | حقیقت گو، صادق، صدوق، صدیق متضاد راستگو : دروغگو، کاذب | دروغگو، کذاب

راستگو

<hr> مترادف راستگویی : صداقت، صدق <hr> متضاد راستگویی : کذب

مترادف راستگویی : صداقت، صدق متضاد راستگویی : کذب

راستگویی

<hr> مترادف راستی : صحت، صدق، صواب، هوده، صحت عمل، صداقت، حق، حقیقت، حقیقی، واقعی، راستین <hr> متضاد راستی : بیهوده، دروغین

مترادف راستی : صحت، صدق، صواب، هوده، صحت عمل، صداقت، حق، حقیقت، حقیقی، واقعی، راستین متضاد راستی : بیهوده، دروغین

راستی

<hr> مترادف راستین : بی ریا، صادق، صمیمی، مخلص، حقیقی، واقعی <hr> متضاد راستین : دروغین

مترادف راستین : بی ریا، صادق، صمیمی، مخلص، حقیقی، واقعی متضاد راستین : دروغین

راستین

راستین گرای

راستین گرایی

<hr> مترادف راسخ : استوار، پابرجا، پایدار، ثابت، ثابت قدم <hr> متضاد راسخ : نااستوار <hr> برابر پارسی : استوار، پای برجا، پایدار

مترادف راسخ : استوار، پابرجا، پایدار، ثابت، ثابت قدم متضاد راسخ : نااستوار برابر پارسی : استوار، پای برجا، پایدار

راسخ

راسخ یقینا

<hr> مترادف راسرافت : رحمت، شفقت، عطوفت، ملاطفت، مهربانی

مترادف راسرافت : رحمت، شفقت، عطوفت، ملاطفت، مهربانی

راسرافت

راسن

راسو

راسوی متعفن امریکایی

راسی

راش

<hr> مترادف راشد : ره شناس، متدین، متقی

مترادف راشد : ره شناس، متدین، متقی

راشد

<hr> مترادف راشی : رشوه ده، رشوه دهنده، باج ده، پاره ده <hr> متضاد راشی : رشوه ستان، رشوه گیر، مرتشی

مترادف راشی : رشوه ده، رشوه دهنده، باج ده، پاره ده متضاد راشی : رشوه ستان، رشوه گیر، مرتشی

راشی

<hr> مترادف راضی : رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل <hr> متضاد راضی : ناراضی <hr> برابر پارسی : خرسند، خوشنود، بهکام، دلخوش

مترادف راضی : رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل متضاد راضی : ناراضی برابر پارسی : خرسند، خوشنود، بهکام، دلخوش

راضی

راضی ساختن

راضی شدن

راضی شو

راضی شونده

راضی نشدنی

راضی نگاهداشتن

راضی کردن

<hr> مترادف راعی : چوپان، رمه بان، شبان، گله بان، امیر، سرپرست، حامی، نگهبان

مترادف راعی : چوپان، رمه بان، شبان، گله بان، امیر، سرپرست، حامی، نگهبان

راعی

<hr> مترادف راغ : دامنه کوه، صحرا، مرغزار <hr> متضاد راغ : باغ

مترادف راغ : دامنه کوه، صحرا، مرغزار متضاد راغ : باغ

راغ

<hr> مترادف راغب : آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق <hr> متضاد راغب : بیزار <hr> برابر پارسی : گراینده، گرایش، خواهان

مترادف راغب : آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق متضاد راغب : بیزار برابر پارسی : گراینده، گرایش، خواهان

راغب

راف

رافائل

رافضی

رافضی شدن

رافع

رافع ممانعت

<hr> مترادف راقم : دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده

مترادف راقم : دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده

راقم

<hr> مترادف راقیه : پیشرفته، توسعه یافته، راقی، مترقی

مترادف راقیه : پیشرفته، توسعه یافته، راقی، مترقی

راقیه

رال

<hr> مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام <hr> متضاد رام : وحشی، سرکش

مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام متضاد رام : وحشی، سرکش

واژه های حرف "ر" - مترادف و متضاد