<hr> مترادف سریال : مجموعه، مجموعه دنباله دار، پشت سرهم، متوالی، مسلسل، پاورقی | مسلسل، پی درپی، مجموعه تلویزیونی، مجموعه دنباله دار، زنجیره <hr> برابر پارسی : زنجیره

مترادف سریال : مجموعه، مجموعه دنباله دار، پشت سرهم، متوالی، مسلسل، پاورقی | مسلسل، پی درپی، مجموعه تلویزیونی، مجموعه دنباله دار، زنجیره برابر پارسی : زنجیره

سریال

سریال کردن

<hr> مترادف سریان : حرکت، سرایت

مترادف سریان : حرکت، سرایت

سریان

<hr> مترادف سریت : کنیز، سریه، صیغه

مترادف سریت : کنیز، سریه، صیغه

سریت

<hr> مترادف سریدن : سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن

مترادف سریدن : سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن

سریدن

<hr> مترادف سریر : اریکه، اورنگ، تخت، مسند <hr> برابر پارسی : تخت پادشاهی

مترادف سریر : اریکه، اورنگ، تخت، مسند برابر پارسی : تخت پادشاهی

سریر

<hr> مترادف سریرت : خصلت، خو، داب، خوی، باطن، راز، سریره، سر، نیت

مترادف سریرت : خصلت، خو، داب، خوی، باطن، راز، سریره، سر، نیت

سریرت

سریش

سریشم

سریشم ماهی

<hr> مترادف سریع : برق آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک سیر ، زرنگ، فرز، به سرعت، شتابان، فور <hr> متضاد سریع : بطی ء، کند، کندرو <hr> برابر پارسی : تند، پرشتاب، چابک، چالاک، شتابان، شتابنده، فرز

مترادف سریع : برق آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک سیر ، زرنگ، فرز، به سرعت، شتابان، فور متضاد سریع : بطی ء، کند، کندرو برابر پارسی : تند، پرشتاب، چابک، چالاک، شتابان، شتابنده، فرز

سریع

سریع الاثر

<hr> مترادف سریع الانتقال : تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب <hr> متضاد سریع الانتقال : دیرفهم <hr> برابر پارسی : تیزهوش، زودگیر

مترادف سریع الانتقال : تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب متضاد سریع الانتقال : دیرفهم برابر پارسی : تیزهوش، زودگیر

سریع الانتقال

سریع الحرکه

<hr> مترادف سریع السیر : بادپا، تندرو، تیزرو <hr> متضاد سریع السیر : بطی ء السیر، کندرو <hr> برابر پارسی : بادپا، تندرو، تیزتک، تیزرو | تندرو

مترادف سریع السیر : بادپا، تندرو، تیزرو متضاد سریع السیر : بطی ء السیر، کندرو برابر پارسی : بادپا، تندرو، تیزتک، تیزرو | تندرو

سریع السیر

<hr> برابر پارسی : تند کار، چالاک

برابر پارسی : تند کار، چالاک

سریع العمل

سریع العملی

سریع القلم

<hr> برابر پارسی : تندتر

سریع تر

<hr> مترادف سریعا : به تعجیل، به سرعت، به شتاب، زود، فورا <hr> متضاد سریعا : به کندی

مترادف سریعا : به تعجیل، به سرعت، به شتاب، زود، فورا متضاد سریعا : به کندی

سریعا

سریعا رفتن

سریعالانتقال

سریعالتاثر

سریعالسیر

سریعاً

<hr> مترادف سرین : کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن

مترادف سرین : کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن

سرین

سرینی

<hr> مترادف سزا : جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات، تقاص، تلافی، سزاوار، شایسته، لایق

مترادف سزا : جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات، تقاص، تلافی، سزاوار، شایسته، لایق

سزا

<hr> مترادف سزا دادن : جزا دادن، عقوبت کردن، مجازات کردن <hr> متضاد سزا دادن : پاداش دادن

مترادف سزا دادن : جزا دادن، عقوبت کردن، مجازات کردن متضاد سزا دادن : پاداش دادن

سزا دادن

<hr> مترادف سزار : امپراطور روم ، قیصر <hr> متضاد سزار : کسرا

مترادف سزار : امپراطور روم ، قیصر متضاد سزار : کسرا

سزار

<hr> مترادف سزاوار : اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ، صواب، فراخور، مستوجب ، برازنده، درخور، زیبنده <hr> متضاد سزاوار : بی صلاحیت، نالایق، ناسزاوار

مترادف سزاوار : اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ، صواب، فراخور، مستوجب ، برازنده، درخور، زیبنده متضاد سزاوار : بی صلاحیت، نالایق، ناسزاوار

سزاوار

سزاوار بودن

سزاوار سرزنش

<hr> مترادف سزاواری : استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت <hr> متضاد سزاواری : ناشایستگی

مترادف سزاواری : استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت متضاد سزاواری : ناشایستگی

سزاواری

سزاپذیر

سزیدن

<hr> مترادف سس : چاشنی، رب <hr> برابر پارسی : مزمایه

مترادف سس : چاشنی، رب برابر پارسی : مزمایه

سس

سس سویا

سس فلفلی تاباسکو

سس کچاپ

<hr> مترادف سست : بی اساس، بی بنیان، بی پایه ، ضعیف، کاسد، تنبل، چلمن، کاهل، وارفته، بی حال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ، نرم، متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بی ثبات ، لخت، بی معنی، بیهوده، نامفهوم، بی مفه <hr> متضاد سست : متقن، موثق، سخت، سفت، استوار

مترادف سست : بی اساس، بی بنیان، بی پایه ، ضعیف، کاسد، تنبل، چلمن، کاهل، وارفته، بی حال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ، نرم، متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بی ثبات ، لخت، بی معنی، بیهوده، نامفهوم، بی مفه متضاد سست : متقن، موثق، سخت، سفت، استوار

سست

<hr> مترادف سست بنیاد : سست بنیان، ناپایدار، متزلزل، زبون، ضعیف النفس

مترادف سست بنیاد : سست بنیان، ناپایدار، متزلزل، زبون، ضعیف النفس

سست بنیاد

<hr> مترادف سست بنیان : سست بنیاد، واهی نهاد، بی اساس، بی پایه، واهی <hr> متضاد سست بنیان : موثق

مترادف سست بنیان : سست بنیاد، واهی نهاد، بی اساس، بی پایه، واهی متضاد سست بنیان : موثق

سست بنیان

سست بودن

سست در برابر وسوسه شیطانی

<hr> مترادف سست رای : دمدمی، بی تدبیر، کم خرد، سست اندیشه، سست عقیده

مترادف سست رای : دمدمی، بی تدبیر، کم خرد، سست اندیشه، سست عقیده

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد