<hr> مترادف شهرنشین : شهری، متمدن <hr> متضاد شهرنشین : بادیه نشین

مترادف شهرنشین : شهری، متمدن متضاد شهرنشین : بادیه نشین

شهرنشین

شهرنشینان

<hr> مترادف شهرنشینی : تمدن، مدنیت <hr> متضاد شهرنشینی : بادیه نشینی

مترادف شهرنشینی : تمدن، مدنیت متضاد شهرنشینی : بادیه نشینی

شهرنشینی

<hr> مترادف شهره : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور <hr> برابر پارسی : نامدار، نامور، سرشناس

مترادف شهره : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور برابر پارسی : نامدار، نامور، سرشناس

شهره

<hr> مترادف شهروا : بی ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره

مترادف شهروا : بی ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره

شهروا

<hr> مترادف شهروند : اهالی، اهل، تبعه

مترادف شهروند : اهالی، اهل، تبعه

شهروند

شهروندان

شهرک

<hr> مترادف شهری : شهرنشین، ولایتی <hr> متضاد شهری : روستایی

مترادف شهری : شهرنشین، ولایتی متضاد شهری : روستایی

شهری

شهری سازی

شهری کردن

<hr> مترادف شهریار : پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاهنشاه، شاه، ملک <hr> متضاد شهریار : رعیت

مترادف شهریار : پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاهنشاه، شاه، ملک متضاد شهریار : رعیت

شهریار

شهریاری

<hr> مترادف شهریه : ادرار، راتبه، ماهانه، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب <hr> برابر پارسی : ماهانه

مترادف شهریه : ادرار، راتبه، ماهانه، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب برابر پارسی : ماهانه

شهریه

<hr> مترادف شهسوار : چابک، دلیر، شاه سوار، شوالیه، عیار

مترادف شهسوار : چابک، دلیر، شاه سوار، شوالیه، عیار

شهسوار

<hr> مترادف شهم : جلد، چابک، چالاک، فرز

مترادف شهم : جلد، چابک، چالاک، فرز

شهم

شهمات کردن

<hr> مترادف شهنا : سرنا، سورنا، نای، نی

مترادف شهنا : سرنا، سورنا، نای، نی

شهنا

<hr> مترادف شهوانی : شهوت پرست، شهوی، نفسانی <hr> متضاد شهوانی : روحانی

مترادف شهوانی : شهوت پرست، شهوی، نفسانی متضاد شهوانی : روحانی

شهوانی

شهوانی بودن

شهوانی کردن

شهوانیت

<hr> مترادف شهوت : باء، شبق، میل، هوس، هوی <hr> برابر پارسی : خواهش دل، کامجویی، بسیار خواهی، بسیار، ورن

مترادف شهوت : باء، شبق، میل، هوس، هوی برابر پارسی : خواهش دل، کامجویی، بسیار خواهی، بسیار، ورن

شهوت

<hr> مترادف شهوت انگیز : شهوتزا، مبهی، مشهی، هوس انگیز، هوسبار، سکسی، لوند

مترادف شهوت انگیز : شهوتزا، مبهی، مشهی، هوس انگیز، هوسبار، سکسی، لوند

شهوت انگیز

شهوت جنسی

شهوت داشتن

<hr> مترادف شهوت ران : بوالهوس، حشری، شبق، شهوتی، هوسباز، هوسران

مترادف شهوت ران : بوالهوس، حشری، شبق، شهوتی، هوسباز، هوسران

شهوت ران

شهوت رانی

شهوت و میل

<hr> مترادف شهوت پرست : بوالهوس، پرشهوت، حشری، شهوانی <hr> برابر پارسی : بسیار کامجو

مترادف شهوت پرست : بوالهوس، پرشهوت، حشری، شهوانی برابر پارسی : بسیار کامجو

شهوت پرست

<hr> مترادف شهوت پرستی : بوالهوسی، هواپرستی <hr> برابر پارسی : تنکامگی

مترادف شهوت پرستی : بوالهوسی، هواپرستی برابر پارسی : تنکامگی

شهوت پرستی

شهوتآلود

شهوتانگیز

شهوتران

شهوترانی کردن

شهوتزا

شهوتپرست

شهوتپرستی

<hr> مترادف شهوتی : بوالهوسی، حشری، شبق، هواپرستی

مترادف شهوتی : بوالهوسی، حشری، شبق، هواپرستی

شهوتی

<hr> مترادف شهود : دریافت، کشف، گواهان، ناظران

مترادف شهود : دریافت، کشف، گواهان، ناظران

شهود

شهودگرایی

شهپر

<hr> مترادف شهید : کشته، شاهد، گواه <hr> برابر پارسی : جانباخته

مترادف شهید : کشته، شاهد، گواه برابر پارسی : جانباخته

شهید

شهید راه خدا کردن

<hr> مترادف شهیر : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهره، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی <hr> متضاد شهیر : گمنام <hr> برابر پارسی : نامدار، نامور، نامی

مترادف شهیر : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهره، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی متضاد شهیر : گمنام برابر پارسی : نامدار، نامور، نامی

شهیر

<hr> مترادف شهیق : دم، فرودم، نفس کشیدن

مترادف شهیق : دم، فرودم، نفس کشیدن

شهیق

<hr> مترادف شوالیه : دلاور، سوار، شهسوار، عیار، مبارز

مترادف شوالیه : دلاور، سوار، شهسوار، عیار، مبارز

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد