شیله پیله

شیلهپیله

شیلینگ

<hr> مترادف شیمه : خلق، خو، داب، طبع، طبیعت، عادت

مترادف شیمه : خلق، خو، داب، طبع، طبیعت، عادت

شیمه

شیمی خاک

<hr> مترادف شیمی دان : شیمیست، کیمیاگر <hr> برابر پارسی : کیمیاگر

مترادف شیمی دان : شیمیست، کیمیاگر برابر پارسی : کیمیاگر

شیمی دان

شیمی نفت

<hr> مترادف شیمیایی : کیمیاوی، کیمیایی <hr> برابر پارسی : کیمیایی

مترادف شیمیایی : کیمیاوی، کیمیایی برابر پارسی : کیمیایی

شیمیایی

شیمیدان

شینتو

شینی بازی کردن

<hr> مترادف شیهه : جیغ، صیحه

مترادف شیهه : جیغ، صیحه

شیهه

شیهه اسب

شیهه کشیدن

شیهه کشیدن نیشخند

<hr> مترادف شیوا : بلیغ، رسا، روان، فصیح، گویا <hr> متضاد شیوا : نارسا

مترادف شیوا : بلیغ، رسا، روان، فصیح، گویا متضاد شیوا : نارسا

شیوا

شیوایی

<hr> مترادف شیوع : اشاعه، پراکندگی، سرایت، نشر، اشتهار، تداول <hr> برابر پارسی : گسترش، همه گیر، واگیر

مترادف شیوع : اشاعه، پراکندگی، سرایت، نشر، اشتهار، تداول برابر پارسی : گسترش، همه گیر، واگیر

شیوع

شیوع مرض

شیوع یافتن

<hr> مترادف شیون : افغان، جیغ، دادوبیداد، زاری، ضجه، فریاد، فغان، ناله، ندبه

مترادف شیون : افغان، جیغ، دادوبیداد، زاری، ضجه، فریاد، فغان، ناله، ندبه

شیون

شیون و جیغ و داد کردن

شیون و زاری

شیون و زاری پی در پی کردن

شیون کردن

<hr> مترادف شیوه : عشوه، فسون، کرشمه، ناز، اسلوب، جور، راه، روال، روش، روند، سبک، سیاق، طرز، طریقه، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، وضع، هنجار

مترادف شیوه : عشوه، فسون، کرشمه، ناز، اسلوب، جور، راه، روال، روش، روند، سبک، سیاق، طرز، طریقه، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، وضع، هنجار

شیوه

شیوه بکار بردن اهرم

شیوه سخنرانی

شیوه سخنوری

شیوه نگارش

شیوه ویژه هر نویسنده

شیوهگر

<hr> مترادف شیپور : صور، نفیر

مترادف شیپور : صور، نفیر

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد