ضعف اخلا ق

ضعف اراده

ضعف اعصاب

ضعف بنیه

ضعف بنیه و عوارض ان

ضعف جنسی

ضعف دوران کهولت

ضعف عضلانی

ضعف قوای جنسی

ضعف قوه باء

ضعف ناشی از احساسات

ضعف و ناتوانی

ضعف پیری

ضعف کردن

<hr> مترادف ضعیف : بی حال، بی قدرت، خفیف، راجل، زار، زبون، سست، عاجز، فرسوده، قاصر، کم زور، لاغر، ناتوان، نحیف، نزار <hr> متضاد ضعیف : قوی <hr> برابر پارسی : ناتوان، سست، کم زور، لاغر، نزار

مترادف ضعیف : بی حال، بی قدرت، خفیف، راجل، زار، زبون، سست، عاجز، فرسوده، قاصر، کم زور، لاغر، ناتوان، نحیف، نزار متضاد ضعیف : قوی برابر پارسی : ناتوان، سست، کم زور، لاغر، نزار

ضعیف

ضعیف الاراده

ضعیف البنیه

ضعیف الحال

<hr> مترادف ضعیف العقل : بی تدبیر، بی تمیز، خفیف العقل، ساده دل، ساده لوح، کانا

مترادف ضعیف العقل : بی تدبیر، بی تمیز، خفیف العقل، ساده دل، ساده لوح، کانا

ضعیف العقل

<hr> مترادف ضعیف النفس : بی اراده، بیچاره، حقیر، زبون، سست اراده، سست بنیاد، ناتوان <hr> متضاد ضعیف النفس : بااراده <hr> برابر پارسی : سست نهاد

مترادف ضعیف النفس : بی اراده، بیچاره، حقیر، زبون، سست اراده، سست بنیاد، ناتوان متضاد ضعیف النفس : بااراده برابر پارسی : سست نهاد

ضعیف النفس

<hr> برابر پارسی : ناتوان شدن، سست شدن، نیرواز دست دادن

برابر پارسی : ناتوان شدن، سست شدن، نیرواز دست دادن

ضعیف شدن

ضعیف نما

ضعیف و ناتوان

ضعیف وخیلی احساساتی

ضعیف کردن

ضعیفالعقل

ضعیفالنفس

ضغطه

<hr> مترادف ضلال : انحراف، گمراهی <hr> متضاد ضلال : هدی

مترادف ضلال : انحراف، گمراهی متضاد ضلال : هدی

ضلال

<hr> مترادف ضلالت : انحراف، بغی، گمراهی، گمشدگی <hr> متضاد ضلالت : صلاح، هدایت <hr> برابر پارسی : گمراهی، کجراهی

مترادف ضلالت : انحراف، بغی، گمراهی، گمشدگی متضاد ضلالت : صلاح، هدایت برابر پارسی : گمراهی، کجراهی

ضلالت

<hr> مترادف ضلع : بر، پهلو، جانب، کنار، ور، دنده <hr> برابر پارسی : پهلو، بَر، دنده، بر، دیواره، راستا، راسته

مترادف ضلع : بر، پهلو، جانب، کنار، ور، دنده برابر پارسی : پهلو، بَر، دنده، بر، دیواره، راستا، راسته

ضلع

ضلعی

<hr> مترادف ضماد : بریزه، پماد، مرهم

مترادف ضماد : بریزه، پماد، مرهم

ضماد

ضماد انداختن

ضماد روی محل درد گذاشتن

ضماد گذاشتن

ضماد گرم

<hr> مترادف ضمار : پنهان، مختفی، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته <hr> متضاد ضمار : آشکار، پیدا

مترادف ضمار : پنهان، مختفی، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته متضاد ضمار : آشکار، پیدا

ضمار

<hr> مترادف ضمان : پیمان، تعهد، ذمه دار، ضمانت، عهد، عهده گیر، کفالت، وعده <hr> برابر پارسی : پذیرفتن

مترادف ضمان : پیمان، تعهد، ذمه دار، ضمانت، عهد، عهده گیر، کفالت، وعده برابر پارسی : پذیرفتن

ضمان

<hr> مترادف ضمانت : پایندانی، پذرفتاری، تضمین، تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، گروی، وثیقه <hr> برابر پارسی : پایندانی، پایبندانی، برگردن گیری، پیمانگری

مترادف ضمانت : پایندانی، پذرفتاری، تضمین، تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، گروی، وثیقه برابر پارسی : پایندانی، پایبندانی، برگردن گیری، پیمانگری

ضمانت

ضمانت اجرایی قانون

ضمانت اجرایی معین کردن

ضمانت بردار

ضمانت دار

ضمانت شده

<hr> برابر پارسی : پایند نامه، پیمان نامه

واژه های حرف "ض" - مترادف و متضاد