ضمایم

<hr> مترادف ضمن : اثنا، حین، خلال، طی، بین، داخل، درون، میان <hr> برابر پارسی : درون، میان، توی، میانه، افزون ، افزون بر، درکنار

مترادف ضمن : اثنا، حین، خلال، طی، بین، داخل، درون، میان برابر پارسی : درون، میان، توی، میانه، افزون ، افزون بر، درکنار

ضمن

<hr> برابر پارسی : پیوست به اینکه

برابر پارسی : پیوست به اینکه

ضمن اینکه

<hr> مترادف ضمنا : اشارتاً، اشاری، بعلاوه، درضمن <hr> متضاد ضمنا : تلویحاً <hr> برابر پارسی : هم چنین، نیز، دراین میان، با آنکه، باهمه این ها، افزون برین، در پیوست | ( ضمناً ) همچنین، در این میان، از سویی، از سوی دیگر

مترادف ضمنا : اشارتاً، اشاری، بعلاوه، درضمن متضاد ضمنا : تلویحاً برابر پارسی : هم چنین، نیز، دراین میان، با آنکه، باهمه این ها، افزون برین، در پیوست | ( ضمناً ) همچنین، در این میان، از سویی، از سوی دیگر

ضمنا

ضمناً

ضمنی

<hr> مترادف ضمیر : اندرون، اندیشه، باطن، حال، خاطر، دل، ذهن، نهاد، نیت، وجدان <hr> برابر پارسی : دل، نهان، درون، سرشت، نهاد، اندرون، منش

مترادف ضمیر : اندرون، اندیشه، باطن، حال، خاطر، دل، ذهن، نهاد، نیت، وجدان برابر پارسی : دل، نهان، درون، سرشت، نهاد، اندرون، منش

ضمیر

ضمیر اشاره

ضمیر اول شخص جمع

ضمیر شخصی

ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر

ضمیر نابخود

<hr> برابر پارسی : ( ضمیر ناخودآگاه ) نهان ناخودآگاه

برابر پارسی : ( ضمیر ناخودآگاه ) نهان ناخودآگاه

ضمیر ناخوداگاه

ضمیر یا صفت اشاره

ضمیری

<hr> مترادف ضمیمه : الحاق، پیوست، تکمله، تلوا، فرعی، ملحق <hr> برابر پارسی : پیوست، همراه

مترادف ضمیمه : الحاق، پیوست، تکمله، تلوا، فرعی، ملحق برابر پارسی : پیوست، همراه

ضمیمه

ضمیمه تشریحی

ضمیمه سازی

ضمیمه شدن به

ضمیمه شده

ضمیمه کتاب

ضمیمه کردن

<hr> برابر پارسی : بندها

ضوابط

<hr> مترادف ضیا : پرتو، روشنایی، روشنی، ضوء، نور <hr> متضاد ضیا : تاریکی <hr> برابر پارسی : روشنایی، فروغ، تابش، شید

مترادف ضیا : پرتو، روشنایی، روشنی، ضوء، نور متضاد ضیا : تاریکی برابر پارسی : روشنایی، فروغ، تابش، شید

ضیا

<hr> مترادف ضیاع : املاک، اموال، دارایی، خواسته ها، کالا، متاع <hr> برابر پارسی : زمین کشاورزی

مترادف ضیاع : املاک، اموال، دارایی، خواسته ها، کالا، متاع برابر پارسی : زمین کشاورزی

ضیاع

<hr> مترادف ضیافت : بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه <hr> برابر پارسی : میهمانی، بزم، جشن، سور، مهمانی

مترادف ضیافت : بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه برابر پارسی : میهمانی، بزم، جشن، سور، مهمانی

ضیافت

<hr> مترادف ضیغم : اسد، حیدر، شیر، غضنفر

مترادف ضیغم : اسد، حیدر، شیر، غضنفر

ضیغم

<hr> مترادف ضیف : مدعو، میهمان <hr> متضاد ضیف : میزبان

مترادف ضیف : مدعو، میهمان متضاد ضیف : میزبان

ضیف

<hr> مترادف ضیق : تنگ، تنگنا، تنگی، کم وسعت، مضیقه، سختی <hr> متضاد ضیق : وسیع

مترادف ضیق : تنگ، تنگنا، تنگی، کم وسعت، مضیقه، سختی متضاد ضیق : وسیع

ضیق

<hr> مترادف ضیمران : ریحان، سبزه، سبزی، گیاه

مترادف ضیمران : ریحان، سبزه، سبزی، گیاه

واژه های حرف "ض" - مترادف و متضاد