طربخانه

طربسرا

<hr> مترادف طربناک : پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طرب انگیز، مسرت بار، مسرت بخش، بانشاط، نشاط آور، نشاط انگیز <hr> متضاد طربناک : غمناک

مترادف طربناک : پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طرب انگیز، مسرت بار، مسرت بخش، بانشاط، نشاط آور، نشاط انگیز متضاد طربناک : غمناک

طربناک

<hr> مترادف طربناک شدن : بانشاط شدن، شادمان گشتن، خوش حال شدن، شادی آفرین شدن، نشاط افزا شدن

مترادف طربناک شدن : بانشاط شدن، شادمان گشتن، خوش حال شدن، شادی آفرین شدن، نشاط افزا شدن

طربناک شدن

طربناک کردن

طربوش

<hr> مترادف طرح : الگو، مدل، انگار، نگاره، گرده، نقاشی، نقش، نقشه، نمودار، شکل، تصویر، زمینه، قالب، پروژه، پیشنهاد، برنامه، کشیدن، نقاشی کردن، مطرح کردن، ارائه کردن، ارائه دادن <hr> برابر پارسی : برنامه، پیرنگ، پیش نویس، شالوده، نمودار

مترادف طرح : الگو، مدل، انگار، نگاره، گرده، نقاشی، نقش، نقشه، نمودار، شکل، تصویر، زمینه، قالب، پروژه، پیشنهاد، برنامه، کشیدن، نقاشی کردن، مطرح کردن، ارائه کردن، ارائه دادن برابر پارسی : برنامه، پیرنگ، پیش نویس، شالوده، نمودار

طرح

طرح اساسی

<hr> مترادف طرح انداختن : ایجاد کردن، به وجود آوردن، خلق کردن، ساختن، ترتیب دادن، سامان دادن

مترادف طرح انداختن : ایجاد کردن، به وجود آوردن، خلق کردن، ساختن، ترتیب دادن، سامان دادن

طرح انداختن

طرح اولیه

طرح بندی

طرح خطی

طرح خلاصه

طرح خیالی

<hr> مترادف طرح دادن : برنامه دادن، پیشنهاد دادن، پروژه نوشتن

مترادف طرح دادن : برنامه دادن، پیشنهاد دادن، پروژه نوشتن

طرح دادن

طرح دعوی در دادگاه

طرح دعوی کردن

<hr> مترادف طرح ریختن : نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن، برنامه نوشتن

مترادف طرح ریختن : نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن، برنامه نوشتن

طرح ریختن

<hr> مترادف طرح ریز : پی ریز، طراح، گرده ریز، نقشه ریز

مترادف طرح ریز : پی ریز، طراح، گرده ریز، نقشه ریز

طرح ریز

<hr> مترادف طرح ریزی : پی ریزی، طراحی، نقشه ریزی <hr> برابر پارسی : برنامه ریزی، شالوده ریزی، زمینه سازی

مترادف طرح ریزی : پی ریزی، طراحی، نقشه ریزی برابر پارسی : برنامه ریزی، شالوده ریزی، زمینه سازی

طرح ریزی

طرح ریزی کردن

<hr> مترادف طرح شدن : مطرح شدن، بیان شدن، بررسی شدن، آماده شدن، فراهم شدن

مترادف طرح شدن : مطرح شدن، بیان شدن، بررسی شدن، آماده شدن، فراهم شدن

طرح شدن

طرح صورت

طرح عمومی

طرح نهایی

طرح نی مانند

طرح پیشنهادی

طرح چیزی را نشان دادن

<hr> مترادف طرح کردن : پیشنهاد کردن، مطرح کردن، بیان کردن، به میان کشیدن، فراهم کردن، آماده کردن، ترتیب دادن، نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن، دورانداختن، برانداختن

مترادف طرح کردن : پیشنهاد کردن، مطرح کردن، بیان کردن، به میان کشیدن، فراهم کردن، آماده کردن، ترتیب دادن، نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن، دورانداختن، برانداختن

طرح کردن

طرح کردن و ساختن

طرح کلی

طرح یا الگوی اصلی

طرح یا نقشهای تهیه کردن

طرحریز

طرحریزی

طرحی

<hr> مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن <hr> برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

طرد

<hr> مترادف طرد شدن : مطرود گشتن، رانده شدن، تبعید شدن، نفی بلد شدن، حذف شدن، کنار گذاشته شدن

مترادف طرد شدن : مطرود گشتن، رانده شدن، تبعید شدن، نفی بلد شدن، حذف شدن، کنار گذاشته شدن

طرد شدن

<hr> مترادف طرد کردن : مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن <hr> برابر پارسی : بیرون راندن | بیرون راندن

مترادف طرد کردن : مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن برابر پارسی : بیرون راندن | بیرون راندن

طرد کردن

<hr> مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق <hr> برابر پارسی : روش، شیوه، روال

مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق برابر پارسی : روش، شیوه، روال

واژه های حرف "ط" - مترادف و متضاد