عدم رعایت اداب و رسوم

عدم رعایت ایین معاشرت

عدم سنخیت

عدم شهرت

عدم صحت

عدم صلاحیت

عدم صمیمیت

عدم علاقه

عدم فعالیت

عدم قابلیت

عدم قابلیت سنجش

عدم قبول

عدم قبول چیزی بطور مودبانه

عدم قدرت تکلم

عدم لیاقت

عدم محبوبیت

عدم مداخله

عدم مسولیت

عدم مطابقت

عدم مقاومت

عدم موافقت

<hr> برابر پارسی : ناکامی، ناکامیابی

برابر پارسی : ناکامی، ناکامیابی

عدم موفقیت

عدم نزاکت

عدم هضم

عدم هم اهنگی داشتن

عدم هماهنگی

عدم همکاری عضلات محرکه

<hr> برابر پارسی : ناراستی، نادرستی

برابر پارسی : ناراستی، نادرستی

عدم واقعیت

عدم وجود رنگ دانه در بدن

عدم وفق

عدم پذیرش

عدم پیوستگی

عدم چسبندگی

عدم کار

عدم کاردانی

عدم کف نفس

عدم کفایت

عدم کنجکاوی

عدم یا فسخ همکاری

<hr> برابر پارسی : بهشت

عدن

<hr> مترادف عده : تعداد، شمار، شماره، باند، جمع، جمعیت، حزب، گروه، ایام حیض <hr> برابر پارسی : گروه، دسته، جرگه

مترادف عده : تعداد، شمار، شماره، باند، جمع، جمعیت، حزب، گروه، ایام حیض برابر پارسی : گروه، دسته، جرگه

عده

عده تفنگدار

عده سربازان

<hr> مترادف عدو : بدخواه، خصم، دشمن، مخالف، معاند، منازع <hr> متضاد عدو : حبیب، دوست <hr> برابر پارسی : دشمن، بدخواه، کینه ور

مترادف عدو : بدخواه، خصم، دشمن، مخالف، معاند، منازع متضاد عدو : حبیب، دوست برابر پارسی : دشمن، بدخواه، کینه ور

عدو

<hr> مترادف عدوانی : خصمانه، عداوت آمیز، قهرآلود، قهرآمیز <hr> متضاد عدوانی : دوستانه

مترادف عدوانی : خصمانه، عداوت آمیز، قهرآلود، قهرآمیز متضاد عدوانی : دوستانه

عدوانی

<hr> مترادف عدول : اعراض، انصراف، بازگشت، برگشت، تغییرعقیده، اجحاف، تخطی، عادلان، صالحان

مترادف عدول : اعراض، انصراف، بازگشت، برگشت، تغییرعقیده، اجحاف، تخطی، عادلان، صالحان

عدول

عدول کردن

<hr> مترادف عدید : بسیار، بی شمار، زیاد، عدیده، کثیر، شماره <hr> متضاد عدید : معدود

مترادف عدید : بسیار، بی شمار، زیاد، عدیده، کثیر، شماره متضاد عدید : معدود

واژه های حرف "ع" - مترادف و متضاد