علاقه خاص

علاقه داشتن به

علاقه دمدمی

علاقه شدید به چیزی

علاقه محلی

<hr> مترادف علاقه مند : راغب، مایل، مشتاق <hr> برابر پارسی : دوستدار، دلبسته، شیفته، مهرورز

مترادف علاقه مند : راغب، مایل، مشتاق برابر پارسی : دوستدار، دلبسته، شیفته، مهرورز

علاقه مند

علاقه مند به سیاحت

علاقه مند به غذای خوب

علاقه نداشتن

علاقه و علاقمند کردن

علاقهمند

علاقهمندی

علام

<hr> مترادف علامت : آیت، آیه، نشان، نشانه، نمود، نمودار، انگ، داغ، شاخص، شاخصه، رایت، علم، اشاره <hr> برابر پارسی : نشانه، آرنگ، نشانی

مترادف علامت : آیت، آیه، نشان، نشانه، نمود، نمودار، انگ، داغ، شاخص، شاخصه، رایت، علم، اشاره برابر پارسی : نشانه، آرنگ، نشانی

علامت

علامت باضافه

علامت بعلاوه

علامت تعجب

علامت تفکیک

علامت تکیهء صدا

علامت خطر

علامت دادن

علامت دار

علامت داغ

علامت دهنده

علامت رادیکال

علامت رمزی

علامت زدن

علامت سازی

علامت سلاح

علامت سوال

علامت صفر

علامت ضرب

علامت ماه گرفتگی بر بدن

علامت متمایز کننده

علامت مخصوص

علامت مشخصه

علامت منفی

علامت نجومی

علامت نقل قول

علامت کارخانه

علامت گذاردن

علامت گذاری

علامت گذاشتن

علامت یا نشان حجاری شده

علامتی تقسیم

<hr> مترادف علامه : دانشمند، دانشور، عالم، علیم، فاضل <hr> متضاد علامه : جهول

مترادف علامه : دانشمند، دانشور، عالم، علیم، فاضل متضاد علامه : جهول

علامه

<hr> مترادف علاوه : اضافه، افزون، جمع <hr> متضاد علاوه : منها <hr> برابر پارسی : افزون، فزون، افزوده

مترادف علاوه : اضافه، افزون، جمع متضاد علاوه : منها برابر پارسی : افزون، فزون، افزوده

علاوه

<hr> مترادف علاوه بر این : باضافه، بعلاوه <hr> برابر پارسی : افزون بر این | افزون براین، وانگهی

مترادف علاوه بر این : باضافه، بعلاوه برابر پارسی : افزون بر این | افزون براین، وانگهی

علاوه بر این

مترادف و متضاد

واژه های حرف "ع" - مترادف و متضاد