قابلیت تحریک

قابلیت تغییر

قابلیت تقرب

قابلیت تمدید

قابلیت توافق و سازش

قابلیت تکثیر

قابلیت جذب

قابلیت حل

قابلیت حمل

قابلیت حمل و نقل یا ترابری

قابلیت خواندن

قابلیت درک

قابلیت دیدن

قابلیت رسانایی

قابلیت زندگی در چیزی

قابلیت زیستن

قابلیت ساخت یا تولید مجدد

قابلیت سرایت

قابلیت فرستادن

قابلیت فروش

قابلیت فساد

قابلیت فشردگی

قابلیت فهم

قابلیت قبول

قابلیت قیاس

قابلیت لمس

قابلیت مجازات

قابلیت مقایسه

قابلیت نانیت

قابلیت نفوذ

قابلیت هدایت

قابلیت هدایت برق به مقدار زیاد

قابلیت هدایت نور

قابلیت وصول

قابلیت پذیرش

قابلیت کشتیرانی

قابکاری

قابیل

قات قات کردن

<hr> مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم <hr> برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

قاتل

قاتل بچه جدید الولا ده

قاتل ستمگران

قاتل مادر

قاتل وار

قاتل والدین

<hr> مترادف قاتی : آمیخته، درهم، مخلوط، ممزوج، درهم برهم، قاراشمیش <hr> متضاد قاتی : سوا <hr> برابر پارسی : درهم

مترادف قاتی : آمیخته، درهم، مخلوط، ممزوج، درهم برهم، قاراشمیش متضاد قاتی : سوا برابر پارسی : درهم

قاتی

قاتی کردن

<hr> مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر <hr> متضاد قادر : قاصر، ناتوان <hr> برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر متضاد قادر : قاصر، ناتوان برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

قادر

مترادف و متضاد

واژه های حرف "ق" - مترادف و متضاد