مدت زندگی

مدت سه ماه

<hr> برابر پارسی : دیرباز، دیرزمان

برابر پارسی : دیرباز، دیرزمان

مدت طولانی

مدت معین

مدت معین کردن

مدت نیابت سلطنت

مدت پنج روزه

مدت کشیک

مدت کم

مدتها قبل

<hr> برابر پارسی : چندی، چندگاهی، دیرزمانی

برابر پارسی : چندی، چندگاهی، دیرزمانی

مدتی

مدتی در بستربی حرکت ماندن

مدتی که کارخانه کار نمیکند

<hr> مترادف مدح : آفرین، تحسین، تکریم، تمجید، مدحت، ثنا، ستایش، مدیح، مدیحه، منقبت، نعت <hr> متضاد مدح : قدح <hr> برابر پارسی : ستایش، آفرین

مترادف مدح : آفرین، تحسین، تکریم، تمجید، مدحت، ثنا، ستایش، مدیح، مدیحه، منقبت، نعت متضاد مدح : قدح برابر پارسی : ستایش، آفرین

مدح

<hr> مترادف مدح کردن : ستایش کردن، آفرین خواندن، مدیحه سرایی کردن، تحسین کردن <hr> متضاد مدح کردن : قدح کردن <hr> برابر پارسی : ستودن

مترادف مدح کردن : ستایش کردن، آفرین خواندن، مدیحه سرایی کردن، تحسین کردن متضاد مدح کردن : قدح کردن برابر پارسی : ستودن

مدح کردن

مدح گفتن

<hr> مترادف مدحت : مدح، ثنا، ستایش

مترادف مدحت : مدح، ثنا، ستایش

مدحت

مدحخوان

مدحگو

<hr> مترادف مدخل : پیش گفتار، دیباچه، مقدمه ، ورودی ، ورود، دخول ، مداخل، درآمد، عایدی ، مورد، سرواژه، باب، در <hr> متضاد مدخل : موخره، خروجی، خروج، مخارج، هزینه

مترادف مدخل : پیش گفتار، دیباچه، مقدمه ، ورودی ، ورود، دخول ، مداخل، درآمد، عایدی ، مورد، سرواژه، باب، در متضاد مدخل : موخره، خروجی، خروج، مخارج، هزینه

مدخل

مدخل ابگیری

<hr> مترادف مدخلیت : دخالت، تاثیر

مترادف مدخلیت : دخالت، تاثیر

مدخلیت

<hr> مترادف مدخلیت دادن : دخالت دادن

مترادف مدخلیت دادن : دخالت دادن

مدخلیت دادن

<hr> مترادف مدخلیت داشتن : تاثیر داشتن، دخالت داشتن، تاثیرگذار بودن

مترادف مدخلیت داشتن : تاثیر داشتن، دخالت داشتن، تاثیرگذار بودن

مدخلیت داشتن

<hr> مترادف مدخوله : زن، غیرباکره <hr> متضاد مدخوله : باکره

مترادف مدخوله : زن، غیرباکره متضاد مدخوله : باکره

مدخوله

<hr> مترادف مدد : استعانت، استمداد، اعانت، حمایت، دستگیری، فریادرسی، کمک، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، نصر، یاری، یاوری <hr> برابر پارسی : یاری، کمک، یاوری

مترادف مدد : استعانت، استمداد، اعانت، حمایت، دستگیری، فریادرسی، کمک، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، نصر، یاری، یاوری برابر پارسی : یاری، کمک، یاوری

مدد

<hr> مترادف مدد خواستن : استمدادطلبیدن، کمک خواستن، امداد خواستن، یاری طلبیدن، یاری خواستن <hr> متضاد مدد خواستن : یاری بخشیدن

مترادف مدد خواستن : استمدادطلبیدن، کمک خواستن، امداد خواستن، یاری طلبیدن، یاری خواستن متضاد مدد خواستن : یاری بخشیدن

مدد خواستن

مدد رساندن

<hr> برابر پارسی : کمک هزینه زندگی

برابر پارسی : کمک هزینه زندگی

مدد معاش

<hr> مترادف مدد کردن : یاری دادن، کمک کردن، یاری کردن، یاوری کردن، امداد کردن، استعانت کردن <hr> متضاد مدد کردن : مدد یافتن

مترادف مدد کردن : یاری دادن، کمک کردن، یاری کردن، یاوری کردن، امداد کردن، استعانت کردن متضاد مدد کردن : مدد یافتن

مدد کردن

<hr> مترادف مدد یافتن : کمک گرفتن، کمک دریافت کردن <hr> متضاد مدد یافتن : کمک کردن، مدددادن

مترادف مدد یافتن : کمک گرفتن، کمک دریافت کردن متضاد مدد یافتن : کمک کردن، مدددادن

مدد یافتن

<hr> مترادف مددکار : پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری دهنده <hr> برابر پارسی : یاور، همیار، دستیار، پشتیبان

مترادف مددکار : پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری دهنده برابر پارسی : یاور، همیار، دستیار، پشتیبان

مددکار

<hr> مترادف مددکاری : امداد، کمک، یاری، یاری رسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری

مترادف مددکاری : امداد، کمک، یاری، یاری رسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری

مددکاری

<hr> مترادف مدر : ادرارآور، ادرارزا، پیشاب زا

مترادف مدر : ادرارآور، ادرارزا، پیشاب زا

مدر

<hr> مترادف مدرج : درجه بندی شده، درجه دار <hr> برابر پارسی : شماره گذاری شده، شماره دار، شماره بندی شده

مترادف مدرج : درجه بندی شده، درجه دار برابر پارسی : شماره گذاری شده، شماره دار، شماره بندی شده

مدرج

مدرج در میان سطور

مدرج کردن

<hr> مترادف مدرس : آموزگار، آموزنده، استاد، دبیر، مربی، معلم <hr> متضاد مدرس : شاگرد، متعلم <hr> برابر پارسی : استاد، آموزگار

مترادف مدرس : آموزگار، آموزنده، استاد، دبیر، مربی، معلم متضاد مدرس : شاگرد، متعلم برابر پارسی : استاد، آموزگار

مدرس

<hr> مترادف مدرسه : آموزشگاه، دانش سرا، دانشکده، دبستان، دبیرستان، مکتب <hr> برابر پارسی : آموزشگاه

مترادف مدرسه : آموزشگاه، دانش سرا، دانشکده، دبستان، دبیرستان، مکتب برابر پارسی : آموزشگاه

مدرسه

مدرسه ابتدایی

مدرسه ای

مدرسه بچه های کمتر از پنج سال

مدرسه علوم دینی

مدرسه متوسطه

مدرسه نرفته

مدرسهء هنری

مدرسهیی

<hr> مترادف مدرسی : آموزگاری، تدریس، تعلیم، معلمی <hr> متضاد مدرسی : تلمذ

مترادف مدرسی : آموزگاری، تدریس، تعلیم، معلمی متضاد مدرسی : تلمذ

واژه های حرف "م" - مترادف و متضاد