مترادف و متضاد

نسخهعین

<hr> مترادف نسق : انتظام، ترتیب، تنسیق، نظم، وضع، تنبیه

مترادف نسق : انتظام، ترتیب، تنسیق، نظم، وضع، تنبیه

نسق

نسقدهی

<hr> مترادف نسل : آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد، ریشه، دوره، عصر <hr> برابر پارسی : دودمان، تبار، تخمه، نژاد

مترادف نسل : آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد، ریشه، دوره، عصر برابر پارسی : دودمان، تبار، تخمه، نژاد

نسل

نسل اینده

نسل شناس

نسل شناسی

<hr> مترادف نسمه : دم، نفس، بنده، عبد، روان، روح، انسان

مترادف نسمه : دم، نفس، بنده، عبد، روان، روح، انسان

نسمه

<hr> مترادف نسناس : آدم نما، دیوسار، دیوسان، غول، گوریل <hr> برابر پارسی : دیو مردم، میمون آدم نما، بد زاد، دیوخوی

مترادف نسناس : آدم نما، دیوسار، دیوسان، غول، گوریل برابر پارسی : دیو مردم، میمون آدم نما، بد زاد، دیوخوی

نسناس

<hr> مترادف نسنجیده : غیرمنطقی، غیرمعقول، کورکورانه، نااندیشیده، ناسنجیده <hr> متضاد نسنجیده : سنجیده، معقول

مترادف نسنجیده : غیرمنطقی، غیرمعقول، کورکورانه، نااندیشیده، ناسنجیده متضاد نسنجیده : سنجیده، معقول

نسنجیده

<hr> مترادف نسوان : بانوان، زنان، همسران <hr> متضاد نسوان : رجال <hr> برابر پارسی : زنان، بانوان

مترادف نسوان : بانوان، زنان، همسران متضاد نسوان : رجال برابر پارسی : زنان، بانوان

نسوان

نسوختنی

نسوز

نسوز کردن

<hr> مترادف نسک : پرهیزگاری، تقوا، زهد، پرستش، عبادت، تطهیر

مترادف نسک : پرهیزگاری، تقوا، زهد، پرستش، عبادت، تطهیر

نسک

<hr> مترادف نسیان : ذهول، فراموشی <hr> متضاد نسیان : یاد <hr> برابر پارسی : فراموشی، ازیادبری، پرویش

مترادف نسیان : ذهول، فراموشی متضاد نسیان : یاد برابر پارسی : فراموشی، ازیادبری، پرویش

نسیان

نسیان اور

<hr> مترادف نسیب : خویشاوند، قریب، شایسته، مناسب، اصیل، شعرلطیف، نسب دار

مترادف نسیب : خویشاوند، قریب، شایسته، مناسب، اصیل، شعرلطیف، نسب دار

نسیب

<hr> مترادف نسیم : باد، بوی خوش، صبا، نفس، وزش <hr> برابر پارسی : باد خنک و آرام

مترادف نسیم : باد، بوی خوش، صبا، نفس، وزش برابر پارسی : باد خنک و آرام

نسیم

نسیم باد مغرب

نسیم دار

نسیم شمال شرقی

نسیم وار

<hr> مترادف نسیه : استقراض، غیرنقدی، قرضی، قرض، نسیئه، وام <hr> متضاد نسیه : نقد <hr> برابر پارسی : پسادست

مترادف نسیه : استقراض، غیرنقدی، قرضی، قرض، نسیئه، وام متضاد نسیه : نقد برابر پارسی : پسادست

نسیه

نسیه بردن

نسیه دهنده

<hr> مترادف نشئه : تلذذ، سرخوشی، سکر، کیف، کیفور، لذت، مستی، نشوت

مترادف نشئه : تلذذ، سرخوشی، سکر، کیف، کیفور، لذت، مستی، نشوت

نشئه

نشئه ای

نشئه شده

نشئهزا

<hr> مترادف نشا کردن : غرس کردن، کاشتن، نشاندن

مترادف نشا کردن : غرس کردن، کاشتن، نشاندن

نشا کردن

نشاء زدن

نشاء کاشتن

نشاسته

نشاسته ای

نشاسته کاساو

نشاسته کاساو یا مانیوک

<hr> مترادف نشاط : انبساط، خرمی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، طرب، عشرت، عیش، نزهت <hr> متضاد نشاط : ناشادی <hr> برابر پارسی : شادی، رامش، شادمانی، شور

مترادف نشاط : انبساط، خرمی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، طرب، عشرت، عیش، نزهت متضاد نشاط : ناشادی برابر پارسی : شادی، رامش، شادمانی، شور

نشاط

<hr> مترادف نشاط انگیز : شادی بخش، شورانگیز، شوق آمیز، طرب انگیز، طربناک، فرح بخش، نزهت بخش <hr> متضاد نشاط انگیز : ملال انگیز

مترادف نشاط انگیز : شادی بخش، شورانگیز، شوق آمیز، طرب انگیز، طربناک، فرح بخش، نزهت بخش متضاد نشاط انگیز : ملال انگیز

نشاط انگیز

نشاط دادن

نشاطآور

نشاطانگیز

<hr> مترادف نشان : آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی، آیه، اثر، رد، رگه، انگ، تمغا، داغ، نقش، آماج، تیر، هدف، سراغ

مترادف نشان : آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی، آیه، اثر، رد، رگه، انگ، تمغا، داغ، نقش، آماج، تیر، هدف، سراغ

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد