نوازش کننده

<hr> مترادف نوازنده : خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنیه، موسیقی نواز، موسیقیدان

مترادف نوازنده : خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنیه، موسیقی نواز، موسیقیدان

نوازنده

نوازنده ارگ

نوازنده اسبابهای ضربی

نوازنده ساز

نوازنده ساکسوفون

نوازنده سنتور زنگی

نوازنده سیار

نوازنده سیار ارگ دستی

نوازنده عضو ارکستر

نوازنده عود

نوازنده ویولنسل

نوازنده پیانو

نوازندگی

نوازندگی سیار

<hr> مترادف نواساز : آهنگ ساز، تصنیف ساز، خنیاگر، رامشگر، مطرب، نوازنده

مترادف نواساز : آهنگ ساز، تصنیف ساز، خنیاگر، رامشگر، مطرب، نوازنده

نواساز

<hr> مترادف نواشناسی : موزیک، موسیقی

مترادف نواشناسی : موزیک، موسیقی

نواشناسی

نواقل

<hr> مترادف نوال : بهره، دهش، عطا، نصیب

مترادف نوال : بهره، دهش، عطا، نصیب

نوال

<hr> مترادف نواله : روزی، طعمه، لقمه، وظیفه

مترادف نواله : روزی، طعمه، لقمه، وظیفه

نواله

نوالهخور

نوامبر

<hr> مترادف نواموز : ( نوآموز ) مبتدی، نوچه، نوزخمه، دانش آموز، شاگرد

مترادف نواموز : ( نوآموز ) مبتدی، نوچه، نوزخمه، دانش آموز، شاگرد

نواموز

نواموزی

<hr> مترادف نوان : ضعیف، لاغر، ناتوان، نحیف، خمیده، گوژ، نالان، لرزان

مترادف نوان : ضعیف، لاغر، ناتوان، نحیف، خمیده، گوژ، نالان، لرزان

نوان

نوانخانه

<hr> مترادف نواور : ( نوآور ) مبتکر، مبدع، مخترع، متجدد، نوآفرین

مترادف نواور : ( نوآور ) مبتکر، مبدع، مخترع، متجدد، نوآفرین

نواور

<hr> مترادف نواوری : ( نوآوری ) ابتکار، ابداع، اختراع، بدعت، نوآفرینی

مترادف نواوری : ( نوآوری ) ابتکار، ابداع، اختراع، بدعت، نوآفرینی

نواوری

<hr> مترادف نواگر : خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنی

مترادف نواگر : خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنی

نواگر

<hr> مترادف نوایب : آلام، شداید، مشقات، مصایب

مترادف نوایب : آلام، شداید، مشقات، مصایب

نوایب

نوایند

<hr> مترادف نوبالغ : مراهق، نوجوان

مترادف نوبالغ : مراهق، نوجوان

نوبالغ

<hr> مترادف نوباوه : اندک سال، بچه، خردسال، صغیر، طفل، کم سال، کم سن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوبر، نوجوان

مترادف نوباوه : اندک سال، بچه، خردسال، صغیر، طفل، کم سال، کم سن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوبر، نوجوان

نوباوه

نوباوگان

<hr> مترادف نوباوگی : بچگی، صباوت، طفولیت، کودکی، نوجوانی

مترادف نوباوگی : بچگی، صباوت، طفولیت، کودکی، نوجوانی

نوباوگی

<hr> مترادف نوبت : پاس، دور، دوره، فصل، موسم، هنگام، تناوب، سیر، گردش، بار، دفعه، نوبه، وهله، اقبال، دولت، فرصت، مجال، نقاره <hr> برابر پارسی : گاه، هنگام، پاس، پستا

مترادف نوبت : پاس، دور، دوره، فصل، موسم، هنگام، تناوب، سیر، گردش، بار، دفعه، نوبه، وهله، اقبال، دولت، فرصت، مجال، نقاره برابر پارسی : گاه، هنگام، پاس، پستا

نوبت

نوبت بازی

نوبت حرف زدن

نوبت حرکت یا بازی

نوبت دار

نوبت داشتن

نوبت شدن

نوبت و ترتیب

نوبت کار

نوبتزن

نوبتی

نوبتی کردن

<hr> مترادف نوبر : تازه رسیده، نوباوه، نورس، طرفه

مترادف نوبر : تازه رسیده، نوباوه، نورس، طرفه

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد