مترادف و متضاد

نیمه مجزا

نیمه نهایی

نیمه نیمه روی هم گذاشتن

نیمه هادی

نیمه هشیار

نیمه همگانی

نیمه هوشیار

نیمه وقت

نیمه پختن

نیمه کدر

نیمه یاپاره اجر

نیمکت

نیمکت راحتی

نیمکت مبلی نرم و فنری

نیمکت گذاشتن

نیمکره غربی یا دنیای جدید

نیمگام

نیمگرم

نیمی

نینواز

<hr> مترادف نیو : پهلوان، دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، یل

مترادف نیو : پهلوان، دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، یل

نیو

نیوترون

نیوتن

<hr> مترادف نیوشا : سروش، مستمع، حرف شنو، سامع، شنوا

مترادف نیوشا : سروش، مستمع، حرف شنو، سامع، شنوا

نیوشا

<hr> مترادف نیوشنده : سامع، شنونده، مستمع، نیوشا

مترادف نیوشنده : سامع، شنونده، مستمع، نیوشا

نیوشنده

<hr> مترادف نیوه : افغان، زاری، لابه، ناله

مترادف نیوه : افغان، زاری، لابه، ناله

نیوه

<hr> مترادف نیک : خوب، نکو، نیکو، هژیر، خوش، مطبوع، پسندیده، ستوده، مستحسن، زیبا، ظریف، تمام، کامل، بسیار، خیلی، زیاد، سخت <hr> متضاد نیک : بد، ناپسند

مترادف نیک : خوب، نکو، نیکو، هژیر، خوش، مطبوع، پسندیده، ستوده، مستحسن، زیبا، ظریف، تمام، کامل، بسیار، خیلی، زیاد، سخت متضاد نیک : بد، ناپسند

نیک

<hr> مترادف نیک اختر : بختیار، خوش اقبال، خوش شانس، خوش طالع، سعید، نیکبخت <hr> متضاد نیک اختر : بداقبال، سیه روز

مترادف نیک اختر : بختیار، خوش اقبال، خوش شانس، خوش طالع، سعید، نیکبخت متضاد نیک اختر : بداقبال، سیه روز

نیک اختر

نیک انجام

<hr> مترادف نیک بخت : بختیار، خوش اقبال، خوشبخت، دولتمند، سعادتمند، نیک اختر | خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، سعید، کامیاب، نیک اختر، همایون <hr> متضاد نیک بخت : بداختر، بدبخت | بدبخت

مترادف نیک بخت : بختیار، خوش اقبال، خوشبخت، دولتمند، سعادتمند، نیک اختر | خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، سعید، کامیاب، نیک اختر، همایون متضاد نیک بخت : بداختر، بدبخت | بدبخت

نیک بخت

نیک بود

نیک بینی

<hr> مترادف نیک خواهی : احسان، خیراندیشی، نیک منش <hr> متضاد نیک خواهی : بدخواهی

مترادف نیک خواهی : احسان، خیراندیشی، نیک منش متضاد نیک خواهی : بدخواهی

نیک خواهی

<hr> مترادف نیک سرشت : خوب سرشت، خوش ذات، خوش طینت، خوش نیت، نیک خواه، نیک نهاد، نیکوسرشت <hr> متضاد نیک سرشت : بداصل، بدذات، بدطینت، بدنهاد

مترادف نیک سرشت : خوب سرشت، خوش ذات، خوش طینت، خوش نیت، نیک خواه، نیک نهاد، نیکوسرشت متضاد نیک سرشت : بداصل، بدذات، بدطینت، بدنهاد

نیک سرشت

<hr> مترادف نیک فرجام : خوش عاقبت، خوش فرجام، عاقبت بخیر <hr> متضاد نیک فرجام : برعاقبت، بدفرجام

مترادف نیک فرجام : خوش عاقبت، خوش فرجام، عاقبت بخیر متضاد نیک فرجام : برعاقبت، بدفرجام

نیک فرجام

<hr> مترادف نیک محضر : خوش صحبت، خوش معاشرت، نیکومحضر <hr> متضاد نیک محضر : بدمعاشرت <hr> برابر پارسی : خوش برخورد

مترادف نیک محضر : خوش صحبت، خوش معاشرت، نیکومحضر متضاد نیک محضر : بدمعاشرت برابر پارسی : خوش برخورد

نیک محضر

<hr> مترادف نیک منظر : جمیل، خوبرو، خوشکل، زیبا، شکیل، صبیح، ماهرخ، مهسا <hr> متضاد نیک منظر : بدمنظر

مترادف نیک منظر : جمیل، خوبرو، خوشکل، زیبا، شکیل، صبیح، ماهرخ، مهسا متضاد نیک منظر : بدمنظر

نیک منظر

<hr> مترادف نیک نام : خوشنام <hr> متضاد نیک نام : بدنام

مترادف نیک نام : خوشنام متضاد نیک نام : بدنام

نیک نام

نیک نامی

<hr> مترادف نیک نهاد : خوش فطرت، نیک سرشت، نیک سیرت، نیکوسرشت، نیکونهاد <hr> متضاد نیک نهاد : بدنهاد

مترادف نیک نهاد : خوش فطرت، نیک سرشت، نیک سیرت، نیکوسرشت، نیکونهاد متضاد نیک نهاد : بدنهاد

نیک نهاد

نیک نژاد

<hr> مترادف نیک پی : خوش قدم، خوش یمن، مبارک پی، میمون <hr> متضاد نیک پی : بدقدم

مترادف نیک پی : خوش قدم، خوش یمن، مبارک پی، میمون متضاد نیک پی : بدقدم

نیک پی

<hr> مترادف نیکا : حبذا، خنکا، خوشا <hr> متضاد نیکا : وای، بد

مترادف نیکا : حبذا، خنکا، خوشا متضاد نیکا : وای، بد

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد