همیشه بهار

همیشه بهار باغی

همیشه سبز

همیشه شکوفا

همیشه نوشیدن

<hr> مترادف همیشگی : دایمی، علی الدوام، مداوم، استمرار، تداوم

مترادف همیشگی : دایمی، علی الدوام، مداوم، استمرار، تداوم

همیشگی

همیشگی دائمی

همیشگی کردن

<hr> برابر پارسی : همینگونه

همینطور

همینقدر

همینکه

<hr> مترادف هنجار : رفتار، روال، روش، سیره، ضابطه، قاعده، قانون، معیار، سبک، سیاق، شیوه، جاده، راه، طریق

مترادف هنجار : رفتار، روال، روش، سیره، ضابطه، قاعده، قانون، معیار، سبک، سیاق، شیوه، جاده، راه، طریق

هنجار

هنجار سازی

هنجار شده

هنجار کردن

هنجاری

هند و اروپایی

هندبال

هندسه دان

هندسه کروی

<hr> برابر پارسی : دیوانی

هندسی

هندل

<hr> مترادف هندو : ملحد، غلام، نوکر، هندی، برهمایی <hr> متضاد هندو : ترک

مترادف هندو : ملحد، غلام، نوکر، هندی، برهمایی متضاد هندو : ترک

هندو

هندوانه

هندوستان

هندوستانی

هندی

<hr> مترادف هنر : صناعت، صنعت، فن

مترادف هنر : صناعت، صنعت، فن

هنر

هنر اختلا ط رنگها

هنر اسب سواری

هنر به خاطر هنر

هنر تاتر

هنر خط نویسی و طراحی

هنر رقص

هنر طراحی

هنر طراحی و دکوراسیون

هنر فروشندگی

هنر فیلمبرداری

هنر منبت کاری

هنردستی

هنرستان هنرهای زیبا

هنرستانی

هنرشناس

<hr> مترادف هنرمند : آرتیست، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرور

مترادف هنرمند : آرتیست، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرور

واژه های حرف "ه" - مترادف و متضاد