پوسته پوسته شدگی

پوسته یخ

پوستهپوسته

پوستپیرا

پوستک

پوستکنده

پوستی

پوستین

<hr> مترادف پوستین دوز : پوست پیرا، فراء، واتگر

مترادف پوستین دوز : پوست پیرا، فراء، واتگر

پوستین دوز

پوستیندوز

پوسیدن

<hr> مترادف پوسیده : ژنده، فرسوده، کهنه، مندرس، پوک، فاسد، کرم خورده، رمیم

مترادف پوسیده : ژنده، فرسوده، کهنه، مندرس، پوک، فاسد، کرم خورده، رمیم

پوسیده

پوسیده شدن

<hr> مترادف پوسیدگی : تباهی، تلاشی، فساد، تخلخل، کرم خوردگی، له شدگی

مترادف پوسیدگی : تباهی، تلاشی، فساد، تخلخل، کرم خوردگی، له شدگی

پوسیدگی

پوسیدگی استخوان

پوش

پوش دادن مو

پوشا

پوشال

پوشال بسته بندی

پوشالی

<hr> مترادف پوشاندن : بر کردن، پوشانیدن، اخفا، پرده پوشی، نهفتن، فراگرفتن، کسف

مترادف پوشاندن : بر کردن، پوشانیدن، اخفا، پرده پوشی، نهفتن، فراگرفتن، کسف

پوشاندن

پوشاندن سطح

پوشانه

پوشانیدن

<hr> مترادف پوشاک : پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس، ملبوس

مترادف پوشاک : پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس، ملبوس

پوشاک

پوشاک سر

پوشاک طفل نوزاد

پوشاک فروش

پوشاک ویژه

<hr> مترادف پوشش : تن پوش، جامه، لباس، استتار، پرده، جلباب، حجاب، حفاظ، غاشیه، غطا، حمایت، محافظت، مراقبت

مترادف پوشش : تن پوش، جامه، لباس، استتار، پرده، جلباب، حجاب، حفاظ، غاشیه، غطا، حمایت، محافظت، مراقبت

پوشش

پوشش استخوان

پوشش اندام

پوشش تگرگی

پوشش حصیری

پوشش دار

پوشش دار کردن

پوشش روی کفش

پوشش سر

پوشش سپر مانند جانوران

پوشش شاخی

پوشش طبیعی

پوشش طبیعی پوست

پوشش غشایی

پوشش فلسی شکل حیوانات

پوشش محافظ

پوشش محافظه خارجی حیوان

پوشش مو

مترادف و متضاد

واژه های حرف "پ" - مترادف و متضاد