کتب قدیمی

کتب پنجگانه عهد عتیق

کتب کاذبه

<hr> برابر پارسی : نوشتاری

کتبی

کتری

کتری بزرگ

کتری چای

<hr> مترادف کتف : دوش، شانه، کت، کول، منکب <hr> برابر پارسی : شانه، استخوان شانه، کَت

مترادف کتف : دوش، شانه، کت، کول، منکب برابر پارسی : شانه، استخوان شانه، کَت

کتف

کتفی

<hr> مترادف کتل : بلندی، پز، پژ، پشته، تپه، تل، عقبه، کوه، گردنه، گریوه، توق، اسب زین کرده

مترادف کتل : بلندی، پز، پژ، پشته، تپه، تل، عقبه، کوه، گردنه، گریوه، توق، اسب زین کرده

کتل

<hr> برابر پارسی : کباب فرنگی

برابر پارسی : کباب فرنگی

کتلت

کتلت گوشت گوساله

<hr> مترادف کتم : اختفا، پنهان، پوشیده، نهان، پوشیدن، نهان کردن، نهان داشتن، وسمه، شمشاد

مترادف کتم : اختفا، پنهان، پوشیده، نهان، پوشیدن، نهان کردن، نهان داشتن، وسمه، شمشاد

کتم

<hr> مترادف کتمان : پرده پوشی، پنهانکاری، خفیه کاری، کتم <hr> متضاد کتمان : افشا <hr> برابر پارسی : پنهان کردن، رازپوشی، نهان کاری

مترادف کتمان : پرده پوشی، پنهانکاری، خفیه کاری، کتم متضاد کتمان : افشا برابر پارسی : پنهان کردن، رازپوشی، نهان کاری

کتمان

کتمان حقیقت

کتنجک

کتو

<hr> مترادف کتک : زدن، ضرب، ضربت، چوب، چوبدست <hr> برابر پارسی : چوبدستی، کوبه

مترادف کتک : زدن، ضرب، ضربت، چوب، چوبدست برابر پارسی : چوبدستی، کوبه

کتک

کتک جانانه زدن

کتک زدن

کتی که در دو طرف دکمه دارد

<hr> مترادف کتیبه : سنگ نبشته، طابور، نوشته، اسبان، جند، سپاه، لشکر <hr> برابر پارسی : نبشته

مترادف کتیبه : سنگ نبشته، طابور، نوشته، اسبان، جند، سپاه، لشکر برابر پارسی : نبشته

کتیبه

کتیبه روی قبر

کتیبه نوشتن

کثافات را پاک کردن

کثافات و افتضاحات را علنی ساختن

<hr> مترادف کثافت : آشغال، آلودگی، چرک، ریم، لجن، منجلاب، ناپاکی، نجاست، غلظت <hr> متضاد کثافت : نظافت، لطافت <hr> برابر پارسی : ناپاکی، آلودگی، پلیدی

مترادف کثافت : آشغال، آلودگی، چرک، ریم، لجن، منجلاب، ناپاکی، نجاست، غلظت متضاد کثافت : نظافت، لطافت برابر پارسی : ناپاکی، آلودگی، پلیدی

کثافت

کثافت زی

کثافت و اشغال بیرون انداخته

کثافت کاری

<hr> مترادف کثرت : بسیاری، زیادی، فرط، وفور، تعدد، تکثر <hr> متضاد کثرت : قلت، وحدت <hr> برابر پارسی : فراوانی، انبوهی، بسیاری، سرشاری، فزونی

مترادف کثرت : بسیاری، زیادی، فرط، وفور، تعدد، تکثر متضاد کثرت : قلت، وحدت برابر پارسی : فراوانی، انبوهی، بسیاری، سرشاری، فزونی

کثرت

<hr> مترادف کثیر : بس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، متعدد، نهمار، وافر <hr> متضاد کثیر : اندک، قلیل <hr> برابر پارسی : انبوه، بزرگ، بسیار، فراوان، گزاف، گسترده

مترادف کثیر : بس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، متعدد، نهمار، وافر متضاد کثیر : اندک، قلیل برابر پارسی : انبوه، بزرگ، بسیار، فراوان، گزاف، گسترده

کثیر

کثیر الاولاد

کثیر المعنی

کثیر الوجوه

کثیر شدن

<hr> برابر پارسی : بسیار بر، چند بر، چندین پهلو

برابر پارسی : بسیار بر، چند بر، چندین پهلو

کثیرالاضلاع

کثیرالجمعیت

کثیرالجمله

<hr> برابر پارسی : پررویداد، پرپیشامد

برابر پارسی : پررویداد، پرپیشامد

کثیرالوقوع

<hr> مترادف کثیف : آلوده، پلید، چرک آلود، چرکین، ریم آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس، غیرشفاف، متکاثف <hr> متضاد کثیف : نظیف <hr> برابر پارسی : چگال، چرک آلود، ناپاک، آلوده

مترادف کثیف : آلوده، پلید، چرک آلود، چرکین، ریم آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس، غیرشفاف، متکاثف متضاد کثیف : نظیف برابر پارسی : چگال، چرک آلود، ناپاک، آلوده

کثیف

کثیف و فاسد

<hr> برابر پارسی : آلودن

کثیف کردن

<hr> مترادف کج : اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار <hr> متضاد کج : راست <hr> برابر پارسی : کژ

مترادف کج : اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار متضاد کج : راست برابر پارسی : کژ

کج

کج بیل

کج بیل زدن

کج حرکت کردن

<hr> مترادف کج خلق : بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو، تندخو، کج طبع <hr> متضاد کج خلق : خوش اخلاق، خوش خلق <hr> برابر پارسی : بد خوی، کژخوی

مترادف کج خلق : بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو، تندخو، کج طبع متضاد کج خلق : خوش اخلاق، خوش خلق برابر پارسی : بد خوی، کژخوی

واژه های حرف "ک" - مترادف و متضاد