مترادف و متضاد

کج خلق کردن

کج خلقی

کج خلقی کردن

<hr> مترادف کج خیال : بداندیش، بدگمان، ظنین، کج اندیش <hr> متضاد کج خیال : نیک اندیش

مترادف کج خیال : بداندیش، بدگمان، ظنین، کج اندیش متضاد کج خیال : نیک اندیش

کج خیال

<hr> مترادف کج دست : دزد، نادرست

مترادف کج دست : دزد، نادرست

کج دست

کج راهی

کج رفتاری

کج رفتن

کج شدن

کج شده

<hr> مترادف کج طبع : کج خلق، کژدل <hr> برابر پارسی : کژسرشت، کژ نهاد، کژخوی

مترادف کج طبع : کج خلق، کژدل برابر پارسی : کژسرشت، کژ نهاد، کژخوی

کج طبع

کج نشدگی

کج نگاه کردن

کج و سنگین راه رفتن

کج و معوج

کج و معوج کردن

کج پا

کج کج نگاه کردن

کج کردن

کج کردن کج شدن

کج کلاه

کج یا اریب گذاردن

کجا

کجاندیش

<hr> مترادف کجاوه : تخت روان، عماره، محمل، هودج

مترادف کجاوه : تخت روان، عماره، محمل، هودج

کجاوه

کجباز

کجخلق

کجخیال

کجدست

<hr> مترادف کجدم : عقرب، کژدم

مترادف کجدم : عقرب، کژدم

کجدم

کجذوقی

کجراه

<hr> مترادف کجرو : منحرف، گمراه

مترادف کجرو : منحرف، گمراه

کجرو

کجرو شدن

<hr> مترادف کجروی : انحراف، کژروی، گمراهی

مترادف کجروی : انحراف، کژروی، گمراهی

کجروی

کجطبع

کجمعامله

کجنظر

کجنهادی

کجوله

<hr> مترادف کجک : برجاس، قلاب

مترادف کجک : برجاس، قلاب

کجک

<hr> مترادف کجی : اعوجاج، انحراف، انحنا، خمیدگی، کژی، ناراستی، ناهمواری <hr> متضاد کجی : راستی

مترادف کجی : اعوجاج، انحراف، انحنا، خمیدگی، کژی، ناراستی، ناهمواری متضاد کجی : راستی

کجی

کجی مادرزادی گردن

کجی پا

کحالی

<hr> مترادف کحل : سرمه

کحل

<hr> مترادف کد : رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت، خانه، سرا <hr> برابر پارسی : راز، شماره

مترادف کد : رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت، خانه، سرا برابر پارسی : راز، شماره

واژه های حرف "ک" - مترادف و متضاد