صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ک" - مترادف و متضاد
کسر متعارفی
کسر مقام یافتن
کسر وزن
کسر پذیر
کسر کردن
کسر کننده
کسرا
کسردار
کسرشان
کسرعمل
کسره
کسری
کسری دار
کسل
کسل کننده
کسه
کسوت
کسوف یا خسوف
کسی
کسی را از گناه بری کردن
کسی را اگاه و هدایت کردن
کسی را به مقامی گماردن
کسی را بکاربد اغواء کردن
کسی را بی اراده الت دست کردن
کسی را دست انداختن
کسی را عزیز خطاب کردن
کسی را لو دادن
کسی را کوچک کردن
کسی هرکجا
کسی که از زجر دیگران لذت میبرد
کسی که از طبقات بالا باشد
کسی که از نسل سام بن نوح باشد
کسی که الوار و تیر اره میکند
کسی که اهسته می دود
کسی که بجای دیگران چیز مینویسد
کسی که بدنش را کج و معوج میکند
کسی که بدون بلیط سوار شود
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
کسی که بریده بریده حرف می زند
کسی که به ستاره ها خیره شده
کسی که بچه را خواب می کند
کسی که ترک تحصیل می کند
کسی که جسته و گریخته میخواند
کسی که جلسه ای را اداره میکند
کسی که خط میکشد
کسی که در خواب راه میرود
کسی که در شهر زندگی می کند
کسی که در لشکر کشی شرکت میکند
بیشتر