<hr> مترادف گردشگاه : پارک، تفرجگاه، تفریحگاه، نزهتگاه

مترادف گردشگاه : پارک، تفرجگاه، تفریحگاه، نزهتگاه

گردشگاه

گردشگاه عمومی

گردشی

گردفلفل

<hr> مترادف گردن : جید، خر، عنق، معطف

مترادف گردن : جید، خر، عنق، معطف

گردن

<hr> مترادف گردن بند : طوق، عقد، قلاده، گلوبند، یاره

مترادف گردن بند : طوق، عقد، قلاده، گلوبند، یاره

گردن بند

گردن زدن

گردن زنی

<hr> مترادف گردن فراز : سربلند، مفتخر، طاغی، عاصی، گردنکش، خودپسند، متکبر، مغرور، زورمند، قوی <hr> متضاد گردن فراز : سربزیر، ناتوان

مترادف گردن فراز : سربلند، مفتخر، طاغی، عاصی، گردنکش، خودپسند، متکبر، مغرور، زورمند، قوی متضاد گردن فراز : سربزیر، ناتوان

گردن فراز

گردن فرازی

گردن ما

گردن نهادن

گردن پوش

گردن کج

گردن کجی

<hr> مترادف گردن کلفت : زورمند، قلچماق، نیرومند، زورگو، قلدر <hr> متضاد گردن کلفت : نزار

مترادف گردن کلفت : زورمند، قلچماق، نیرومند، زورگو، قلدر متضاد گردن کلفت : نزار

گردن کلفت

گردن کلفتی

<hr> مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد

مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد

گردنا

<hr> مترادف گردناک : غبارآلود، گردآلود، مغبر

مترادف گردناک : غبارآلود، گردآلود، مغبر

گردناک

گردنبند

گردنبند گل

گردنده

گردنده بدور

گردنفراز

<hr> مترادف گردنه : پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه راه، گریوه، گلوگاه

مترادف گردنه : پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه راه، گریوه، گلوگاه

گردنه

گردنه ای

گردنهبند

<hr> مترادف گردنکش : سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن فراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی <hr> متضاد گردنکش : فرمانبردار، مطیع

مترادف گردنکش : سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن فراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی متضاد گردنکش : فرمانبردار، مطیع

گردنکش

<hr> مترادف گردنکشی : بغی، تطاول، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، نافرمانی، یاغیگری | استکبار، تعدی، تمرد، طغیان، عصیان، نافرمانی، دلاور، دلیر، شجاع، گردن افرازی، خودستایی، غرور <hr> متضاد گردنکشی : تسلیم، فرمانبرداری

مترادف گردنکشی : بغی، تطاول، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، نافرمانی، یاغیگری | استکبار، تعدی، تمرد، طغیان، عصیان، نافرمانی، دلاور، دلیر، شجاع، گردن افرازی، خودستایی، غرور متضاد گردنکشی : تسلیم، فرمانبرداری

گردنکشی

گردنکلفت

گردنی

<hr> مترادف گرده : قرص، گرد، مدور، قرص نان

مترادف گرده : قرص، گرد، مدور، قرص نان

گرده

گرده افشان

گرده افشانی

گرده افشانی از گلی به گل دیگر

گرده افشانی خود بخود گیاه

گرده افشانی کردن

گرده خون

گرده ماهی

گرده نقاش

گرده کوچک

<hr> مترادف گردهمایی : اجلاس، جلسه، میتینگ، نشست، همایش، نقش بستن، تسخیر کردن، فتح کردن

مترادف گردهمایی : اجلاس، جلسه، میتینگ، نشست، همایش، نقش بستن، تسخیر کردن، فتح کردن

گردهمایی

<hr> مترادف گردو : جوز، گردکان

مترادف گردو : جوز، گردکان

گردو

<hr> مترادف گردون : آسمان، چرخ، سپهر، عالم، فلک، ارابه، گردونه

مترادف گردون : آسمان، چرخ، سپهر، عالم، فلک، ارابه، گردونه

واژه های حرف "گ" - مترادف و متضاد