صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "گ" - مترادف و متضاد
گردکان
گردگیر
گردگیری
گردگیری کردن
گردی
گردیدن
گرز
گرزن
گرزه
گرسنه
گرسنه شدن
گرسنه کردن
گرسنهچشم
گرسنگی
گرسنگی اور
گرسنگی خورده
گرسنگی دادن
گرسنگی کشیدن
گرش
گرفت
گرفتار
گرفتار اوهام و خیالات شدن
گرفتار تاریکی جهل
گرفتار دام
گرفتار ساختن
گرفتار سوء تغذیه
گرفتار شدن
گرفتار غل و زنجیر کردن
گرفتار غم
گرفتار فقر و فاقه
گرفتار مخمصه کردن
گرفتار مه
گرفتار و اسیر کردن
گرفتار کردن
گرفتاری
گرفتاری حقوقی
گرفتن
گرفتن تلفن یا رادیو و غیره
گرفتن فلزات قیمتی از سرب
گرفتن مادر رضاعی
گرفتن نحوست سیارات
گرفتن یا برداشتن
گرفته
گرفته بودن
گرفته شدن
گرفته شده
گرفته و تاریک
گرفته کردن
بیشتر