صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
بالکن
بالیدن
بالین
بام () خانه
بام خانه
بام غلتان
بامانت سپردن
بامبول زدن
بامته تونل زدن
بامثال روشن ساختن
بامثال فهمانیدن
بامثال و نمونه نشان دادن
بامحبت
بامداد
بامدادکشیدن
بامدارا
بامروارید اراستن
بامروت
بامزه
بامس اندودن
بامشت زدن
بامشت گرفتن
باملا حظه
بامنجنیق پرت کردن
بامنظره تزءین کردن
بامهارت
بامهارت انجام دادن
باموزاییک اراستن
بامیخ پرچ محکم کردن
بامیخ کوبیدن
بامیل سرکج بافتن
باناله سخن گفتن
بانتهارسیدن
بانجام رساندن
بانجام رسانیدن
بانجو
باند فرودگاه
باند یا بانداژ
باندازه
باندازه ء کافی
باندازه یک انگشت
باندازه یک قاشق
بانزاکت
بانشاط
بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
بانعش کش بردن
بانفوذ
بانمونه نشان دادن
بیشتر