تروچسبناک

<hr> مترادف ترویج : ابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر <hr> برابر پارسی : رواگ، رواج دادن، بازارگرمی، رواگی، گسترش

مترادف ترویج : ابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر برابر پارسی : رواگ، رواج دادن، بازارگرمی، رواگی، گسترش

ترویج

<hr> مترادف ترویج کردن : اشاعه دادن، رواج دادن، متداول ساختن

مترادف ترویج کردن : اشاعه دادن، رواج دادن، متداول ساختن

ترویج کردن

<hr> مترادف ترک : آذری، ترک تبار، ترک نژاد، آذربایجانی | ثلمه، چاک، درز، رخنه، سوراخ، شکاف، فاق، منفذ، تروتازه، مرطوب، نوعی حلوا | رها، صرفنظر، واگذاری، واگذار، ول، دست کشیدن، هشتن، کلاه خود، مغفر، سوار پشت سر <hr> برابر پارسی : واگذاشتن، واهشتن، رهاکردن

مترادف ترک : آذری، ترک تبار، ترک نژاد، آذربایجانی | ثلمه، چاک، درز، رخنه، سوراخ، شکاف، فاق، منفذ، تروتازه، مرطوب، نوعی حلوا | رها، صرفنظر، واگذاری، واگذار، ول، دست کشیدن، هشتن، کلاه خود، مغفر، سوار پشت سر برابر پارسی : واگذاشتن، واهشتن، رهاکردن

ترک

ترک اولی

ترک ایین

ترک برداشتن

ترک خورده

ترک خوردگی

ترک دعوا کردن نسبت به

ترک عقیده

<hr> مترادف ترک کردن : ترک گفتن، خداحافظی کردن، دست بر داشتن، دست کشیدن، دل برکندن، رها کردن، ول کردن، منصرف شدن، واگذاشتن، وداع گفتن، عزیمت کردن

مترادف ترک کردن : ترک گفتن، خداحافظی کردن، دست بر داشتن، دست کشیدن، دل برکندن، رها کردن، ول کردن، منصرف شدن، واگذاشتن، وداع گفتن، عزیمت کردن

ترک کردن

ترک کردن میهن

ترک گفتن

ترک گقتن

<hr> مترادف ترکاندن : پکاندن، ترکانیدن، منفجر کردن، شکاف دادن

مترادف ترکاندن : پکاندن، ترکانیدن، منفجر کردن، شکاف دادن

ترکاندن

ترکانیدن

ترکردن

<hr> مترادف ترکه : ارث، ماترک، مرده ریگ، میراث | چوب نازک، شاخه باریک بریده <hr> برابر پارسی : واگذاشته، وامانده

مترادف ترکه : ارث، ماترک، مرده ریگ، میراث | چوب نازک، شاخه باریک بریده برابر پارسی : واگذاشته، وامانده

ترکه

ترکه غیر منقول

ترکی

<hr> مترادف ترکیب : اختلاط، امتزاج ، تالیف، تعبیر، تلفیق، آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط کردن ، اندام ریخت، شکل، ساختار <hr> متضاد ترکیب : تجزیه، تجزیه کردن <hr> برابر پارسی : ریخت، پیکر، آمیختن، بهم پیوستن، آمیختار، آمیزش، آمیزه، آمیغ، هم آمیزی

مترادف ترکیب : اختلاط، امتزاج ، تالیف، تعبیر، تلفیق، آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط کردن ، اندام ریخت، شکل، ساختار متضاد ترکیب : تجزیه، تجزیه کردن برابر پارسی : ریخت، پیکر، آمیختن، بهم پیوستن، آمیختار، آمیزش، آمیزه، آمیغ، هم آمیزی

ترکیب

ترکیب دهنده

ترکیب روغنی سنگین بفرمول 3(2 )ص 3ح5

ترکیب روغنی سنگین بفرمول 3ص 3ح5

ترکیب زهردار

ترکیب شده

ترکیب فلز با فلز گرانبها

ترکیب فلز بافلز گرانبها

ترکیب فلزی با فلز پست تر

ترکیب قلع و سرب

ترکیب قلع وسرب

ترکیب مخلوط

ترکیب موجود زنده

ترکیب نژادی

ترکیب چند ماده با هم

ترکیب چندماده با هم

<hr> برابر پارسی : سرشتن، آمیختن

برابر پارسی : سرشتن، آمیختن

ترکیب کردن

ترکیب کردن یا شدن

ترکیب کننده

ترکیب یامشتقی از مواد گیاهی و داروهای گیاهی

ترکیبات خنثی کربن واکسیژن وهیدرژن

ترکیبات هیدروکربن

<hr> برابر پارسی : آمیختیک

ترکیبی

<hr> مترادف ترکیدن : انفجار، ترک خوردن، درز بر داشتن، شکافته شدن، کفتن، منفجر شدن

مترادف ترکیدن : انفجار، ترک خوردن، درز بر داشتن، شکافته شدن، کفتن، منفجر شدن

ترکیدن

ترکیدگی

<hr> مترادف تری : تازگی، رطوبت، طراوت ، طراوت، شادابی <hr> متضاد تری : خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی

مترادف تری : تازگی، رطوبت، طراوت ، طراوت، شادابی متضاد تری : خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی

تری

<hr> مترادف تریاق : افیون، پادزهر، پازهر، تریاک، ضدزهر، نوشدارو <hr> متضاد تریاق : زهر <hr> برابر پارسی : پاد زهر

مترادف تریاق : افیون، پادزهر، پازهر، تریاک، ضدزهر، نوشدارو متضاد تریاق : زهر برابر پارسی : پاد زهر

واژه های حرف "ت" - فارسی به عربی