<hr> برابر پارسی : زمان دیدار

برابر پارسی : زمان دیدار

قرار ملاقات

قرار ملاقات گذاشتن

قرار گذاشتن

<hr> برابر پارسی : جا گرفتن، آسودن

برابر پارسی : جا گرفتن، آسودن

قرار گرفتن

<hr> مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق <hr> برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

قرارداد

قرارداد الحاقی

قرارداد دو جانبه

قرارداد سه جانبه

قرارداد صلح

قرارداد معامله

قرارداد معامله بستن

قرارداد منعقده

قرارداد کنسولی

قراردادن

قراردادی بست

قراردادی بست (منعقدکرد)

<hr> مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن <hr> برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

قرارگاه

<hr> مترادف قراضه : ریزه، اسقاط، فکسنی <hr> برابر پارسی : شکسته، فرسوده، لَتُپاره

مترادف قراضه : ریزه، اسقاط، فکسنی برابر پارسی : شکسته، فرسوده، لَتُپاره

قراضه

<hr> مترادف قران : ( قرآن ) کتاب الله، فرقان، کلام الله، مصحف

مترادف قران : ( قرآن ) کتاب الله، فرقان، کلام الله، مصحف

قران

<hr> مترادف قراول : پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری <hr> برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیدبان

مترادف قراول : پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیدبان

قراول

قراول رفتن

قرب جواز

<hr> مترادف قربانگاه : بسملگاه، سلاخ خانه، قصابخانه، مسلخ

مترادف قربانگاه : بسملگاه، سلاخ خانه، قصابخانه، مسلخ

قربانگاه

<hr> مترادف قربانی : بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه، ایثار، برخی، فدا، فداکاری، قتل، کشتار <hr> برابر پارسی : کُرپان

مترادف قربانی : بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه، ایثار، برخی، فدا، فداکاری، قتل، کشتار برابر پارسی : کُرپان

قربانی

قربانی برای شفاعت

قربانی دادن

قربانی شدن

قربانی کردن جانبازی

<hr> مترادف قرحه : جراحت، قرح

مترادف قرحه : جراحت، قرح

قرحه

قرحه دار کردن یا شدن

قرحه روده

<hr> مترادف قرص : استوار، ثابت، سفت، محکم، حب، دانه، گرده <hr> برابر پارسی : استوار و راست

مترادف قرص : استوار، ثابت، سفت، محکم، حب، دانه، گرده برابر پارسی : استوار و راست

قرص

قرص لوزی شکل

قرص نان

قرص نعناع

<hr> مترادف قرض : استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام، بریدن، قطع کردن، گسستن <hr> متضاد قرض : طلب <hr> برابر پارسی : وام، بدهی، بدهکاری

مترادف قرض : استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام، بریدن، قطع کردن، گسستن متضاد قرض : طلب برابر پارسی : وام، بدهی، بدهکاری

قرض

<hr> برابر پارسی : وام دادن

قرض دادن

قرض دهنده

قرض کرد

<hr> برابر پارسی : وام گیری، وام خواهی

برابر پارسی : وام گیری، وام خواهی

قرض کردن

قرض کننده

قرض گرفتن

<hr> مترادف قرضه : استقراض، دین، قرض، وام

مترادف قرضه : استقراض، دین، قرض، وام

قرضه

<hr> مترادف قرعه : پشک، سهم، قسمت، نصیب <hr> برابر پارسی : بخت

مترادف قرعه : پشک، سهم، قسمت، نصیب برابر پارسی : بخت

واژه های حرف "ق" - فارسی به عربی