<hr> مترادف نقاد : صراف، منتقد <hr> برابر پارسی : خرده گیر، به گزین، سخن سنج، سنجش گر

مترادف نقاد : صراف، منتقد برابر پارسی : خرده گیر، به گزین، سخن سنج، سنجش گر

نقاد

<hr> مترادف نقاره : دهل، طبل، کوس <hr> برابر پارسی : کوس، دهل، تبیره

مترادف نقاره : دهل، طبل، کوس برابر پارسی : کوس، دهل، تبیره

نقاره

<hr> مترادف نقاش : چهره نگار، رسام، صورتگر، صورت نگار، مصور، نقشبند، رنگ زن <hr> برابر پارسی : نخشگر، نگارگر، چهره نگار، چهره پرداز

مترادف نقاش : چهره نگار، رسام، صورتگر، صورت نگار، مصور، نقشبند، رنگ زن برابر پارسی : نخشگر، نگارگر، چهره نگار، چهره پرداز

نقاش

نقاش و هنرمند

نقاش کارتون

<hr> مترادف نقاشی : صورتگری، مصوری، نگارگری <hr> برابر پارسی : نگارگری، نگارین

مترادف نقاشی : صورتگری، مصوری، نگارگری برابر پارسی : نگارگری، نگارین

نقاشی

نقاشی با تذهیب

نقاشی با رنگ روغنی

نقاشی باتذهیب

نقاشی بروی تخته

نقاشی مدادی

نقاشی کردن

نقالی کردن

<hr> مترادف نقب : تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ

مترادف نقب : تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ

نقب

نقب راه

نقب زدن

نقد ادبی

نقد ادبی کردن

نقد شدنی در بانک

نقد شو

نقد کردن

نقدکردن

نقدگر

نقدگری

نقدی

<hr> مترادف نقرس : التهاب مفصل، دردپا

مترادف نقرس : التهاب مفصل، دردپا

نقرس

<hr> مترادف نقره : سیم، فضه، لجین، خالص، ناب، ناسره <hr> برابر پارسی : سیم، سیِم | ( نُقره ) سیم

مترادف نقره : سیم، فضه، لجین، خالص، ناب، ناسره برابر پارسی : سیم، سیِم | ( نُقره ) سیم

نقره

<hr> برابر پارسی : سیمین

نقره ای

نقره ساز

نقره فام شدن

نقره پوش کردن

نقره کار

<hr> مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه <hr> برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

واژه های حرف "ن" - فارسی به عربی